اوحدی:مینالم ازین کار به سامان نرسیده وین درد جگر سوز به درمان نرسیده
❈۱❈
مینالم ازین کار به سامان نرسیده
وین درد جگر سوز به درمان نرسیده
جانا، سخنست این همه سوراخ ببینید
بر سینهٔ این کشتهٔ پیکان نرسیده
❈۲❈
افسوس! که موری نشکستیم درین خاک
وین قصه به نزدیک سلیمان نرسیده
ای ترک پریچهره، چه بیداد و جفا ماند؟
کز کافر چشمت به مسلمان نرسیده
❈۳❈
از خوان تو برخاسته یغمای طفیلی
زان گونه که یک لقمه به مهمان نرسیده
شک نیست که این چشم چو دریا نگذارد
در شهر یکی خانهٔ توفان نرسیده
❈۴❈
زود اوحدی اندر سخن خود برساند
آوازهٔ این جور به سلطان نرسیده
کامنت ها