اوحدی:ای بر فلک از رخ علم نور کشیده زلف تو قلم در شب دیجور کشیده
❈۱❈
ای بر فلک از رخ علم نور کشیده
زلف تو قلم در شب دیجور کشیده
حسن از اثر مستی و ناخفتن دوشت
صد سرمه در آن نرگس،مخمور کشیده
❈۲❈
خط تو بر آن روی چو خورشید هلالیست
از غالیه بر صفحهٔ کافور کشیده
گفتار تو زنبور زبان از شکرینی
خط در ورق زادهٔ زنبور کشیده
❈۳❈
ما از ره دور آمده نزدیک تو وانگاه
خود را تو زما بیسببی دور کشیده
اندیشهٔ وصل تو بسر نشتر سودا
خون از جگر عاشق محرور کشیده
❈۴❈
از بس که بکشتی به جفا خسته دلان را
گرد تو ز ماتمزدگان سور کشیده
بارت ز دل و دیده و نازت به سر و چشم
هم سرو سهی برده و هم حور کشیده
❈۵❈
از عشق تو چون اوحدی امروز جهانی
داغ ستمت بر دل رنجور کشیده
کامنت ها