اوحدی:ای ز لعلت قیمت یاقوت پست سنبلت را دستهٔ گل زیر دست
❈۱❈
ای ز لعلت قیمت یاقوت پست
سنبلت را دستهٔ گل زیر دست
راست کرد ایزد شکار عقل را
از سر زلف کژت، پنجاه شست
❈۲❈
سرو، با قدی که میبینی چنان
ساعتی پیش تو نتواند نشست
گر جمالت را بدیدی بت ز دور
سجده کردی پیش تو چون بت پرست
❈۳❈
یک شبم پنهان پنهان آرزوست
کندر آیی از در من مست مست
درد و چشم از خواب و سر مستی فتور
در دو زلف از تاب و دلبندی شکست
❈۴❈
یاد میدار این که: تا قد تو خاست
چند خارم در دل شوریده خست
بر سر من نیست یک روزت گذار
تا در اندازم به پایت هر چه هست
❈۵❈
خاطر ما را به گفتاری بجوی
ای که از دامت گرفتاری نجست
نیست باز ار چنگل سودای تو
چون کبوتر مرغ دل را بازرست
❈۶❈
چون کمر گردت بسی گشت اوحدی
لیکن از چشم تو طرفی برنبست
کامنت ها