اوحدی:روی در پرده و از پرده برون مینگری پردهبردار، که داریم سر پردهدری
❈۱❈
روی در پرده و از پرده برون مینگری
پردهبردار، که داریم سر پردهدری
خلق بر ظاهر حسن تو سخنها گویند
خود ندانند که از کوی تصور بدری
❈۲❈
هر کسی روی ترا بر حسب بینش خویش
نسبتی کرده به چیزی و تو چیز دگری
لاله خوانند ترا، آه! ز تاریک دلی
سرو گویند ترا، وای! ز کوتهنظری
❈۳❈
تو به نظاره و برجستن رویت جمعی
متفرق شده در هر طرف از بیبصری
عشق ارباب هوی وه! که چه ناخوش هوسست
گلهٔ دیو دوان در پی یک مشت پری
❈۴❈
اوحدی را ز فراقت نفسی بیش نماند
آه! اگر چارهٔ بیچارگی او نبری
کامنت ها