گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اوحدی:بر من نمی‌نشینی نفسی به دلنوازی بنشین دمی، که خون شد دل من ز چاره سازی

❈۱❈
بر من نمی‌نشینی نفسی به دلنوازی بنشین دمی، که خون شد دل من ز چاره سازی
همه سر بر آستان تو نهاده‌ایم، تا خود تو رخ که بر فروزی و سر که بر فرازی؟
❈۲❈
منت، ای کمر، چه گوی؟ که بر آن میان لاغر چه لطیف می‌نمایی! چه شگرف می‌برازی!
غرض تو کشتن ماست و گرنه از چه معنی رخ خوب می‌نگاری؟ سر زلف می‌ترازی؟
❈۳❈
چو رود ز بوسهٔ تو سخنی، سخن نگویم که حدیث تنگ دستان نبود چنان نمازی
جگر من مسلمان بخوری بدان توقع که شود به کشتن من دل کافر تو غازی
❈۴❈
دل من بسوخت زلف تو، گمان نبرده بودم که حدیث ما و زلف تو کشد بدین درازی!
من ازین بلا و محنت، نه شگفت اگر بنالم تو بدان جمال و خوبی چه کنی؟ اگر ننازی
❈۵❈
مکنید عیب چندین، اگرش نگاه کردم که ازو نمی‌شکیبم،من بیدل نیازی
شدن از پی لطیفان و به خود نگاه کردن نه نشان عاشقانست و نه رسم عشقبازی
❈۶❈
به کجا برم شکایت؟ بکه گویم این حکایت؟ که تو شمع جمع و آنگه دل اوحدی گدازی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۷۹۶

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها