گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اوحدی:مرا رهبان دیر امشب فرستادست پیغامی که چون زنار دربستی ز دستم نوش کن جامی

❈۱❈
مرا رهبان دیر امشب فرستادست پیغامی که چون زنار دربستی ز دستم نوش کن جامی
دلت چون بت‌پرست آمد به شهر ما گذر، کان جا
چلیپایی‌‎ست در هر توی و ناقوسی به هر بامی
ز سر باد مسلمانی دماغت را چو بیرون شد ترا بر آتش گبران بباید سوخت ایامی
❈۲❈
چو بر رخسار از آن آتش کشیدی داغ ما زان پس که یارد بردنت جایی؟ که داند کردنت نامی؟
چو گفتم: چون توان رفتن درون پردهٔ وصلش؟ بگفت: آن دم که در رفتن ز خود بیرون نهی گامی
❈۳❈
ندیدم مرغ جانت را درین ره دام غیر از تو به پران مرغ جانت را به تدریج از چنین دامی
به سودای رخ آن بت نخفتم دوش و در خوابم خیالش گفت: عاشق بین که خوابش هست و ارامی
❈۴❈
مرا گویی: کزان دلبر بگو تا: چیست کام تو؟ ازو، گر راست می‌پرسی، ندارم غیر او کامی
به فکر او چنان پیوست جان من ، که ذکر او نه اندامم همی گوید، که هر مویی ز اندامی
❈۵❈
مکن پیشم حدیث وصل آن دلدار آتش رخ که در دوزخ تواند پخت همچون اوحدی خامی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۸۲۸

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

پارسا
2016-10-12T22:25:39
به سودای رخ آن بت بخفتم دوش و... باید بصورت بخفتم باشه که معنی هم درست شه