اوحدی:باز دوشم ز راه مهمانی به خرابی کشید و ویرانی
❈۱❈
باز دوشم ز راه مهمانی
به خرابی کشید و ویرانی
داشت در پیش رویم آینهای
تا بدیدم درو به آسانی
❈۲❈
که جزو نیست هر چه میدانم
که ازو خاست هر چه میدانی
دو قدم راه بیش ، نیست ولی
تو در اول قدم همی مانی
❈۳❈
هر چه هستیست در تو موجودست
خویشتن را مگر نمیدانی؟
ای که روز و شبت همی خوانم
گر چه هرگز مرا نمیخوانی
❈۴❈
زان شراب بقا بده جامی
تا تن اوحدی شود فانی
کامنت ها