اوحدی:رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی حرامست ار چنین صورت کند صورتگری چینی
❈۱❈
رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی
حرامست ار چنین صورت کند صورتگری چینی
به عارض حیرت حور و به قامت غیرت طوبی
به رخ سرمایهٔ مهر و به دل پیرایهٔ کینی
❈۲❈
ترا، ای ترک، اگر روزی ببیند خسرو گردون
برت زانو زند، گوید: تو آغا باش و من اینی
سخن گویی و میخواهم که دردت زان زبان چینم
ولی ترسم که بد گویان بگویندم: سخن چینی
❈۳❈
رخم زردست و آهم سرد و لب خشک از فراق تو
نگفتم حال چشم تر، که خود چون بگذری بینی
ترا با آن غرور حسن و ناز و سرکشی، جانا
کجا از دست برخیزد که پا درویش بنشینی؟
❈۴❈
نه تنها بر سر راهت مسلمان دیده میدارد
که گه کافر ترا بیند به راه آید ز بیدینی
اگر قد ترا شمشاد گویم جای آن داری
وگر روی ترا خورشید خوانم در خور اینی
❈۵❈
ترا بر اوحدی چون دل نسوزد چاره آن دانم
که در هجر تو میسوزد به تنهایی و مسکینی
کامنت ها