اوحدی:ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی مگر ز دست تو کافر، که دشمن دینی
❈۱❈
ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی
مگر ز دست تو کافر، که دشمن دینی
چو دیدهٔ همه کس دیدن تو میخواهد
کسی چه عیب تو گوید؟ که: خویشتن بینی
❈۲❈
اگر پیاده روی، سرو گلشن جانی
وگر سوار شوی، شمع خانهٔ زینی
شب شراب که باشد رخ تو شاهد و شمعی
بجز لب تو نیاید بکار شیرینی
❈۳❈
ندانمت که به دست که اوفتادی باز؟
عجب که دست نبوسند کش تو شاهینی!
به درد مند غم او رمن که میگوید؟
مکن حکایت درمان چو درد او چنین
❈۴❈
میان به جستن یار، اوحدی،چنان دربند
که تا به دست نیاید ز پای ننشینی
کامنت ها