اوحدی:با دشمنان ما شد هم خانه آشنایی کرد از فراق ما را دیوانه آشنایی
❈۱❈
با دشمنان ما شد هم خانه آشنایی
کرد از فراق ما را دیوانه آشنایی
روزی هزار نوبت از شمع عارض خود
ما را بسوخت همچون پروانه آشنایی
❈۲❈
از زلف و خال مشکین پیوسته بر رخ و لب
هم دام عشق دارد هم دانه آشنایی
ترس خدا ندارد در سینه شهر سوزی
مویی وفا ندارد در شانه آشنایی
❈۳❈
آن روز کاشنا شد با من به دلنوازی
گفتم که: زود گردد بیگانه آشنایی
پیمانهٔپر از می در ده، مگر که با ما
پیمان کند چو بیند پیمانه، آشنایی
❈۴❈
ای اوحدی، چه حاجت چندین سخن؟ که حرفی
بس، گر چنانکه باشد در خانه آشنایی
کامنت ها