اوحدی:عرش رحمن دلست، اگر دانی دل باقی، نه این دل فانی
❈۱❈
عرش رحمن دلست، اگر دانی
دل باقی، نه این دل فانی
دل باقی محل نور خداست
دل فانی ازین محله جداست
❈۲❈
ز آسمان گر بیفتی اندر خاک
به از آن کت بیفگند دل پاک
هر که دل دارد این دلیلش بس
خود رسولست و این رسیلش بس
❈۳❈
دل، که سیمرغ را شکار کند
چرخ زالش چگونه خوار کند؟
شاهد دل، که نامش ایمانست
در پس هفت پرده پنهانست
❈۴❈
دل ز معنی کند طرب سازی
تو به دستار و سر چه مینازی؟
« لیس فی جبتی» بیان دلست
«لی معاللله وقت» از آن دلست
❈۵❈
هم دلست آنکه گفت: سبحانی
جان نیارست گفت، تا دانی
جان که بر پای قید تن دارد
به چه یارای این سخن دارد؟
❈۶❈
دل نداری، ز جان چه کار آید؟
جان بیدل چه در شمار آید؟
فیض یزدان ز دل بریده نشد
دل ندیدند و فیض دیده نشد
❈۷❈
حالت و حیلت دلند اینها
دل طلب کن، که حاصلند اینها
از تن و جان خود جدایی کن
دل به دست آور و خدایی کن
❈۸❈
راه تحقیق را دلیل دلست
آتش عشق را خلیل دلست
با علی عشق و دل چو یاور بود
در چنین فتحها دلاور بود
❈۹❈
در خیبر به دست نتوان کند
دل تواند، دل اندرین دل بند
جان چو پروانه گشت شمع دلست
تن پریشان محل جمع دلست
❈۱۰❈
از تنت هر دری به بازاریست
دل شب و روز بر در یاریست
دل بغیر از حضور نپذیرد
بیحضورش کنی، فرو میرد
❈۱۱❈
آن دلی کز فلک به تنگ آید
نه عجب کش ز دیو ننگ آید
نقش بر دل مکن، که آبست او
گل ممالش، که آفتابست او
❈۱۲❈
در دلت هر چه جز اله بود
گر فرشته است غول راه بود
دل عارف محل ایمانست
جای اسلام و قالب جانست
❈۱۳❈
گرنه دل مقدمش قبول کند
نور ایمان کجا نزول کند؟
با تو دل را تعلق بکری
با نبی نسبت ابابکری
❈۱۴❈
سر ایمان، که پیچ در پیچست
گر نه تصدیق دل بود هیچست
کامنت ها