گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اوحدی:گر دعا جمله مستجاب شدی هر دمی عالمی خراب شدی

❈۱❈
گر دعا جمله مستجاب شدی هر دمی عالمی خراب شدی
تو دعا را اگر ندانی روز نشوی بر مراد خود پیروز
❈۲❈
تا نیابد دل تو راه به غیب دست حاجت برون می‌آر از جیب
غیب‌دان جز به نور نتوان شد وقت بین بی‌حضور نتوان شد
❈۳❈
گر دلت حاضر و تنت نوریست هر چه خواهی بخواه، دستوریست
نفس مستجاب آنکس راست کز خدا جز خدا نجست و نخواست
❈۴❈
تو به خود نزد او ندانی شد تا نخواند کجا توانی شد؟
اوست نزدیک ورنه دوری تو حاضر او بس، که بیحضوری تو
❈۵❈
گر نه راه تقرب او رفتی با تو «انی قریب» کی گفتی؟
چون در آن قرب محو گردی تو صورت خویش در نوردی تو
❈۶❈
دگرت لذت از جهان نبود از توسر ازل نهان نبود
به محبت رسی از آن قربت برهی از مشقت غربت
❈۷❈
او ترا سمع و او بصر گردد او ترا راه و راهبر گردد
او ترا دست گردد و او تیغ هر چه خواهی نباشد از تو دریغ
❈۸❈
نفس او با تو همخطاب شود سخنت جمله مستجاب شود
غیب را با دلت خطابی هست زان نظرهات فتح بابی هست
❈۹❈
لیک هم آفتیست در هوشت که نرفت آن خطاب در گوشت
تیر چون از کمان سست آید از کجا بر هدف درست آید؟
❈۱۰❈
تو که بازوی بیگناهت نیست سپری جز عطای شاهت نیست
تا عصای تو اژدها نشود به دعای تو کس رها نشود
❈۱۱❈
چون نه‌ای واقف از دعای بشر میبری در دعای باران خر
پیش ایزد ببین قبولت هست؟ پس برآور به سوی بالا دست
❈۱۲❈
هر چه در خط عالم اویند همه تسبیح او همی گویند
هر کسی را به قدر پایهٔ خویش هست حدی که نگذرد زان بیش
❈۱۳❈
کس به تسبیح او نیابد راه مگر از لهجهٔ کلام‌الله
هر زبان، گر چه گفتگو داند حق تسبیح او هم او داند
❈۱۴❈
اندرین نکته چون نکردی سیر نبری ره به سر منطق طیر
هر کرا از درش سؤالی هست هر یکی را زبان حالی هست
❈۱۵❈
ورد رنجور چیست؟ «یا شافی» وان بیچاره؟ « انه کافی »
مرغ یا ز آب و دانه گوید راز یا ز پیکان و سنگ و چنگل باز
❈۱۶❈
مور از آسیب سیل و آفت سم طلب ارزن و جو و گندم
گر ازین در بود عبارت تو کس نپیچد سر از اشارت تو
❈۱۷❈
در جهان اسم اعظم او داند و آن بود کوت بر زبان راند
هر که با نامش آشنا گردید حاجتش سربسر روا گردید
❈۱۸❈
تا نگویی سخن مناسب حال نشود هیچ مستجاب سؤال
هر چه خواهی به قدر حاجت خواه تا بدان در دهند بازت راه
❈۱۹❈
چو فزونت دهند ز آن تو نیست هم نکوتر، کزان زیان تو نیست
تو که زر داری و درم خواهی پر تمنا کنی، نه کم خواهی
❈۲۰❈
دو بسازی سرای و بس نکنی تا بچار دگر هوس نکنی
گر بلندت کند نیایی زیر ور فزونت دهد نگردی سیر
❈۲۱❈
چون به حاجت چنین سرایی تو بهلد تا همی درایی تو
حال آن طفل و حالت تو یکیست در بزرگی و خردی ارچه شکیست
❈۲۲❈
کانگبینش دهی شکر خواهد ور چه شیرین کنی دگر خواهد
چون ز حد بگذرد فغان و خروش بر دهانش زنی شود خاموش
❈۲۳❈
این حسابت کجا شود روزی؟ چون ز داننده‌ای نیاموزی

فایل صوتی جام جم بخش ۱۱۳ - در حقیقت اجابت دعا

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

کوروش
2023-09-22T05:20:43.5472923
چو فزونت دهند ز آن تو نیست   هم نکوتر، کزان زیان تو نیست   یعنی چه ؟    
رضا از کرمان
2023-09-22T16:23:41.3922557
کوروش جان سلام     ضمن تشکر از اظهار لطف جنابعالی در پیام ارسالی قبلی عزیزم با توجه به ابیات قبلی که جناب اوحدی در ابتدا میگه اگر قراربود همه دعا‌ها بر آورده بشه نظم جهان به هم میریخت وچه بهتراول آدم به حضور برسه بعد دست به دعا برداره ،بعد در مورد نحوه دعا وحاجت خواستن میگه  وهر کس حاجت خودش را داره در بیت قبل از بیت مورد پرسش حضرتعالی میگه اگر هم دست به دعا شدی به اندازه حاجت بخواه تا دوباره ترا بپذیرند واگه حاجت داشتی بتونی دوباره اظهار خواهش داشته باشی  واگه زیادتر از نیازت بهت دادند بدون که این مال تونیست وقناعت کردن به همون رزق مقسوم بهتره چرا؟ چون زیانی دیگه لااقل برات نداره  یاد شعری از جناب بهرام سالگی در مثنوی گرگ نامه با این مطلع افتادم که توصیه میکنم مطالعه بفرمایید بی شک در تفهیم این شعر موثره گفت مسکینی گرسنه با کسی  تکه‌ای نانم ده، احسان کن بسی در آخر مثنوی چنین آمده که با معنی این بیت بی ارتباط نیست گر تورا بیش از تو حاصل شد زری باقی آن حق وسهم دیگری است دانی آن خط بین گندم بهر چیست نیم از تو ،نیم حق دیگری است  بر سر هر لقمه بنوشته عیان کز فلان ابن فلان ابن  فلان شاد باشی عزیزم nateghe.irپیوند به وبگاه بیرونی › اشعارناطقه " بهرام سالکی " مثنوی گرگ نامه " ۲۴ – گفت مسکینی گرسنه ، با کسی