اوحدی:یارب، این نوبر نو آیین را زادهٔ عقل و دادهٔ دین را
❈۱❈
یارب، این نوبر نو آیین را
زادهٔ عقل و دادهٔ دین را
به تراز قبول نوری بخش
خاطرم را ازو سروری بخش
❈۲❈
توشهٔ راه هوشمندان کن
قسمت مردم سخندان کن
به رخش تازهدار جانم را
شرمساری مده روانم را
❈۳❈
روی او را به چشم بد منمای
به رخش چشم بیهنر مگشای
بر دل اهل ذوق راهش ده
وز قبول نفوس جاهش ده
❈۴❈
زو بر انداز پردهٔ پوشش
تا چو گوهر کنند در گوشش
مرسان باد حاسدش به ترنج
همچو گنجش رها مکن در کنج
❈۵❈
جام جم را ز عکس او ده شرم
مجلس عاشقان بدو کن گرم
جلوهای ده ز رونق و نورش
خاصه در دستگاه دستورش
❈۶❈
شهرتش ده به کنیت سامی
مهلش در خمول گمنامی
مدهش جز به دست خوشخویان
گوش دارش ز سنگ بدگویان
❈۷❈
در جهانش به لطف گردان کن
روزی دست شیرمردان کن
گر درو سهو یا خطایی هست
تو ببخشای چون عطایی هست
❈۸❈
ناظران را ازو حیاتی بخش
اوحدی نیز را نجاتی بخش
دل او را به ذکر عادت کن
کار او ختم بر سعادت کن
کامنت ها