اوحدی:نامهٔ اولیاست این نامه مبر این را به شهر هنگامه
❈۱❈
نامهٔ اولیاست این نامه
مبر این را به شهر هنگامه
اندرین نامه بدیع سرشت
ره دوزخ پدید و راه بهشت
❈۲❈
سخن مبدا و معاش و معاد
اندرین چند بیت کردم یاد
صفت بر و صورت فاجر
حیلت دزد و حالت تاجر
❈۳❈
سخنی بیتکلفست و صلف
قمری بیتبرقعست و کلف
فکر در گفتنش نه پاینده
ز امهات حضور زاینده
❈۴❈
نفس را این بشارتی چندند
به مقاصد اشارتی چندند
نام این نامه «جام جم» کردم
وندرو نقش کل رقم کردم
❈۵❈
تا چو رغبت کنی جهان دیدن
هر چه خواهی درو توان دیدن
بشناسی درو که شاه کجاست؟
منزل او کدام و راه کجاست؟
❈۶❈
دشمن شاهرا شکست از چیست؟
رنج دیوانه، خواب مست از چیست؟
در این خانه را که یافت کلید؟
رخ این خانگی ز پرده که دید؟
❈۷❈
چه مسافت ز گنج تا به طلسم؟
وز مسمی چه مایه راه به اسم؟
باز دانی مقید از مطلق
راه باطل جدا کنی از حق
❈۸❈
هیچ دیوت ز ره نیندازد
غول رختت به چه نیندازد
دور باشی ز مکرهای خفی
راه یابی به ملت حنفی
❈۹❈
بتو گوید که آدمی چه بود؟
مرد چونست، و مردمی چه بود؟
سخره و رام هر دغل نشوی
به ضلال مبین مثل نشوی
❈۱۰❈
مالت از دزد در امان ماند
حالت از علم بیگمان ماند
باز فکر تو چشم باز کند
موکب روح ترک تاز کند
❈۱۱❈
گول گشتت نباشد از چپ و راست
بازیابی که منزل تو کجاست؟
دیدهٔ عبرتت گشاده شود
دلت از نقش غیر ساده شود
❈۱۲❈
تو به فتحی چنین شوی واصل
و اوحدی را ثوابها حاصل
گر نشاید که عذر ما خواهی
دولت خواجه از خدا خواهی
کامنت ها