اوحدی:طالبی، ترک سروری کن و جاه رخ به هر مشکلی مپیچ ز راه
❈۱❈
طالبی، ترک سروری کن و جاه
رخ به هر مشکلی مپیچ ز راه
در سماوات کن به فکرت سیر
روح پیوند شو به عالم خیر
❈۲❈
یاد ارواح پاک ورزش کن
خویشتن را بلند ارزش کن
منزل خود بلند ساز این جا
خویش را ارجمند ساز اینجا
❈۳❈
تا چو باشد توجهت به فلک
در رکابت روند جن و ملک
بدر آر از گل طبیعت پای
تا کنی در میان جنت جای
❈۴❈
روح را رفرف و براق اینست
عقل را رای و اتفاق اینست
راه نارفته کی رسی جایی؟
جای نادیده چون نهی پایی؟
❈۵❈
در گذار تو هر هوس دامیست
از حیات تو هر نفس گامیست
دو جهانی بدین صغیری تو
تا ترا مختصر نگیری تو
❈۶❈
این چنین آلتی مجازی نیست
وین چنین حالتی به بازی نیست
ترک یاران خویشتن دادی
رشتهٔ جان به دست تن دادی
❈۷❈
تن به جاه و مال چست شود
دین به علم و عمل درست شود
تا تو گرد کلاه و سر گردی
کی بدان رسته راهبر گردی؟
❈۸❈
داغ ایمان به روی جان درکش
علم دین بر آسمان برکش
پشت بر خاکدان فانی کن
روی در عالم معانی کن
❈۹❈
زندهای شو به جان معرفتش
تا برآیی به حیله و صفتش
نفس قدسی چو کامیاب شود
کار بر منهج صواب شود
❈۱۰❈
رنج نایافتن ز هستی تست
وز بلندی که عین پستی تست
چند و چند از گریز و ناخلفی؟
هم پدیدست حد خوش علفی
❈۱۱❈
تا بکی شرمسار باید بود؟
مدتی هم به کار باید بود
این چنین کارخانهای در دست
تو چنان خفته خوش، چه عذرت هست؟
❈۱۲❈
کارت از کاهلی نیاید راست
بعد ازین عذر رفته باید خواست
گر چه بر خویش بد پسندیدی
نتوان رفت راه نومیدی
❈۱۳❈
منشان دیگ جستجو از جوش
تا رگی هست در تنت میکوش
واقفی، بر در مجاز مگرد
رخ نهادی به تیر باز مگرد
❈۱۴❈
گر چه آهسته خر همیرانی
هم به جایی رسی، چه میدانی؟
کامنت ها