اوحدی:تا ندانی اله را ز نخست این گواهی نیاید از تو درست
❈۱❈
تا ندانی اله را ز نخست
این گواهی نیاید از تو درست
نیست در هیکل الف بی تی
خوبتر زین دو نفی و اثباتی
❈۲❈
گنج توحید را بهینه طلسم
نشناسم جزین دو نامی اسم
خود حروفی بدین صفت باید
که کلید بهشت را شاید
❈۳❈
گر به تحقیقشان ندانی ارج
شد دو بدر اندرین دو چارده درج
هر یکی زین چهارده گانه
ده کلیدست و چار دندانه
❈۴❈
اندرین اتفاق نیست شکی
که دو قسمند و هر دو قسم یکی
اول و آخر و کلام و سور
نیست از بیست و هشت حرف بدر
❈۵❈
این حروفند و بس منازل ماه
بلکه اینند و بس منازل راه
سخنی زین حروف نیست بدر
ای حریف، از حروف ما مگذر
❈۶❈
هر چه غیر از خداست اندرده
در دم لای این شهادت نه
توبه در لای این سخن در جست
این سخن را ببین، که کم خرجست
❈۷❈
هر چه در وی نشان غیر بود
در طلب کردنش چه خیر بود؟
ترک آن غیر تا نگیری چست
این شهادت نیاید از تو درست
❈۸❈
بعد ازین توبه توبهایست درشت
که درو نفس را توانی کشت
وان به کم خوردنست و کم خفتن
دور بودن ز خلق و کم گفتن
❈۹❈
در طریقت چهار یار اینست
چارهٔ کار مرد کار اینست
چون درین بوته پاک شد زر او
به دکان آورند جوهر او
❈۱۰❈
مدتی چشم و گوش باز کند
از مراد خود احتراز کند
هر چه داناش گفت بپذیرد
وآنچه کرد او به جان فرا گیرد
❈۱۱❈
تا به گفت و به کرد داننده
شودش کرد و گفت ماننده
قول و فعلش چو مستقیم آید
در مقام ادب مقیم آید
❈۱۲❈
بر نگردد ز کار ده مرده
تا شود کاردان و پرورده
هر چه آید به خفیه در دل پیر
کند آماده زود و گوید: گیر
❈۱۳❈
هیچ محتاج کن مکن نبود
شیخ را حاجت سخن نبود
چون درو گردد این نشان روشن
شودش دل درست و جان روشن
❈۱۴❈
روی و رایش تمام نور شود
لایق خلوت و حضور شود
کامنت ها