اوحدی:از خموشی رسیدهاند وز سیر زکریا و مردم اندر دیر
❈۱❈
از خموشی رسیدهاند وز سیر
زکریا و مردم اندر دیر
از پس ناامیدی انا
این به عیسی و آن به یوحنا
❈۲❈
نه صدف نیز از آن دهن بستن
شد به در و به گوهر آبستن؟
غنچه کو در کشد زبان دو سه روز
هم بزاید گلی جهان افروز
❈۳❈
گر چه پرسند کم جواب دهد
به نفس بوی مشک ناب دهد
راه مردان به خودفروشی نیست
در جهان بهتر از خموشی نیست
❈۴❈
آنکه در شانش این چهار آیت
آمد، او برد ره فرا غایت
جامع این چهار شد خلوت
زان بدین اعتبار شد خلوت
❈۵❈
تا نمیری بدین چهار از خود
بر نیاری دم و دمار از خود
خلوت تنگ گور مرد بود
زنده در گور نیک سرد بود
❈۶❈
هر کرا این چهار باشد ورد
دیو حیلتگرش نگردد گرد
نفس چون رخ به این چهار آورد
شاخ معنیش زهد بار آورد
کامنت ها