اوحدی:برید دوست چون آورد نامه درید آن عاشق از اندوه جامه
❈۱❈
برید دوست چون آورد نامه
درید آن عاشق از اندوه جامه
سلامی دید، دور از هر سلامت
حدیثی سر به سر جنگ و ملامت
❈۲❈
بدانست از سواد نامهٔ دوست
فراغ خاطر خود کامهٔ دوست
به دل گفتا: بکن زین کار دندان
جفا بر خود مکن چندین که چندان
❈۳❈
دل آن بیوفا در بند ما نیست
دگر بارش سر پیوند ما نیست
کامنت ها