اوحدی:چو با من رای پیوندی نداری دلم سیر آمد از پیوند و یاری
❈۱❈
چو با من رای پیوندی نداری
دلم سیر آمد از پیوند و یاری
نه خوی آن که از من عذر خواهی
نه بوی آن که بر من رحمت آری
❈۲❈
سرم شد خیره، تا کی ناامیدی؟
دلم شد تیره، تا کی بردباری؟
رخت چندان جفا کردست بر من
که گر بعضی بگویم شرم داری
❈۳❈
گهی در پای عشقم میدوانی
گهی در دست هجرم میگذاری
نخواهم داشت دست از دامن تو
اگر خود بر سرم شمشیر باری
❈۴❈
من از عشق تو با غمهای دلسوز
من از هجر تو در شبهای تاری
کامنت ها