اوحدی:شنیدم کز هوسناکان جوانی به ناگه فتنه شد بر دلستانی
❈۱❈
شنیدم کز هوسناکان جوانی
به ناگه فتنه شد بر دلستانی
رخش زرد و تنش باریک میشد
جهان بر چشم او تاریک میشد
❈۲❈
شبی بیدار بود، از عشق نالان
پریشان گشته چون آشفته حالان
دلش را آتش سودا برآشفت
چو آتش تیزتر شد باد را گفت:
کامنت ها