اوحدی:در آن مدت، که بود از محنت تب جهان بر چشم من تاریک چون شب
❈۱❈
در آن مدت، که بود از محنت تب
جهان بر چشم من تاریک چون شب
دلم مصباح گشت و فکرتم زیت
بدین پرتو بگفتم پانصد بیت
❈۲❈
شب شنبه، که بود آغاز هفته
رجب را بیست روز از ماه رفته
به سال «واو» و« ذال» از سال هجرت
به پایان بردم این در حال ضجرت
❈۳❈
چو دیدم در سخن خیرالکلامش
نهادم « منطقالعشاق» نامش
به اصل از طبع دراک منند این
نبات خاطر پاک منند این
❈۴❈
شگرفانند یکسر بالغ و بکر
به تایید الهی زاده از فکر
سبق گیرند بر آب از روانی
گر ایشان را به آب خود بخوانی
❈۵❈
چو هر یک را زلیخایی شمردم
گران کاوین به یوسفشان سپردم
خرد را نزهتی، جان را بهاریست
جهان را از من این خوش یادگاریست
❈۶❈
نظر در وی به چشم راست باید
جمالش چشم کژبین را نشاید
خداوندا، نگه دارش ز دزدان
ز چشم عیب جوی زن به مزدان
❈۷❈
بپوشان آنچه ما کردیم و گفتیم
مکن پیدا، اگر چیزی نهفتیم
بدیهایی، که از ما گشت پیدا
به روی ما میار، از لطف، فردا
❈۸❈
در آن روزی که تابی بر جهان نور
مدار از اوحدی توفیق خود دور
کامنت ها