پروین اعتصامی:نخودی گفت لوبیائی را کز چه من گردم این چنین، تو دراز
❈۱❈
نخودی گفت لوبیائی را
کز چه من گردم این چنین، تو دراز
گفت، ما هر دو را بباید پخت
چارهای نیست، با زمانه بساز
❈۲❈
رمز خلقت، بما نگفت کسی
این حقیقت، مپرس ز اهل مجاز
کس، بدین رزمگه ندارد راه
کس، درین پرده نیست محرم راز
❈۳❈
بدرازی و گردی من و تو
ننهد قدر، چرخ شعبدهباز
هر دو، روزی در اوفتیم بدیگ
هر دو گردیم جفت سوز و گداز
❈۴❈
نتوان بود با فلک گستاخ
نتوان کرد بهر گیتی ناز
سوی مخزن رویم زین مطبخ
سر این کیسه، گردد آخر باز
❈۵❈
برویم از میان و دم نزنیم
بخروشیم، لیک بی آواز
این چه خامی است، چون در آخر کار
آتش آمد من و تو را دمساز
❈۶❈
گر چه در زحمتیم، باز خوشیم
که بما نیز، خلق راست نیاز
دهر، بر کار کس نپردازد
هم تو، بر کار خویشتن پرداز
❈۷❈
چون تن و پیرهن نخواهد ماند
چه پلاس و چه جامهٔ ممتاز
ما کز انجام کار بیخبریم
چه توانیم گفتن از آغاز
کامنت ها