پروین اعتصامی:موشکی را بمهر، مادر گفت که بسی گیر و دار در ره ماست
❈۱❈
موشکی را بمهر، مادر گفت
که بسی گیر و دار در ره ماست
سوی انبار، چشم بسته مرو
که نهان، فتنهها به پیش و قفاست
❈۲❈
تله و دام و بند بسیار است
دهر بیباک و چرخ، بیپرواست
تله مانند خانهایست نکو
دام، مانند گلشنی زیباست
❈۳❈
ای بسا رهنما که راهزن است
ای بسا رنگ خوش، که جانفرساست
زاهنین میله، گردکان مربای
که چنین لقمه، خون دل، نه غذاست
❈۴❈
هر کجا مسکنی است، کالائی است
هر کجا سفرهایست، نان آنجاست
تلهٔ محکمی به پشت در است
گربهٔ فربهی است، میان سراست
❈۵❈
آنچنان رو، که غافلت نکشند
خنجر روزگار، خون پالاست
هر نشیمن، نه جای هر شخصی است
هر گذرگه، نه در خور هر پاست
❈۶❈
اثر خون، چو در رهی بینی
پا در آن ره منه، که راه بلاست
هرگز ایمن مشو، که حملهٔ چرخ
گر ز امروز بگذرد، فرداست
❈۷❈
وقت تاراج و دستبرد، شب است
روز، هنگام خواب و نشو و نماست
سر میفراز نزد شبرو دهر
که بسی قامت از جفاش، دوتاست
❈۸❈
موشک آزرده گشت و گفت خموش
عقل من، بیشتر ز عقل شماست
خبرم هست ز آفت گردون
تله و دام، دیدهام که کجاست
❈۹❈
از فراز و نشیب، آگاهم
میشناسم چه راه، راه خطاست
هر کسی جای خویش میداند
پند و اندرز دیگران بیجاست
❈۱۰❈
این سخن گفت و شد ز لانه برون
نظری تند کرد، بر چپ و راست
دید در تلهٔ نو رنگین
گردکانی در آهنی پیداست
❈۱۱❈
هیچ آگه نشد ز بیخردی
کاندران سهمگین حصار، چهاست
یا در آن روشنی، چه تاریکی است
یا در آن یکدلی، چه روی و ریاست
❈۱۲❈
بانگ برداشت، کاین نشیمن پاک
چه مبارک مکان روحافزاست
تله گفتا، مایست در بیرون
بدرون آی، کاین سراچه تراست
❈۱۳❈
اگرت زاد و توشه نیست، چه غم
زانکه این خانه، پر ز توش و نواست
جای، تا کی کنی بزیر زمین
رونق زندگی ز آب و هواست
❈۱۴❈
اندرین خانه، بین رهزن نیست
هر چه هست، ایمنی و صلح و صفاست
نشنیدم بنا، چنین محکم
گر چه در دهر، صد هزار بناست
❈۱۵❈
جای انده، درین مکان شادیست
جای نان، اندرین سرا حلواست
موش پرسید، این کمانک چیست
تله خندید، کاین کمان قضاست
❈۱۶❈
اندر آی و بچشم خویش بین
کاندرین پردهها، چه شعبدههاست
موشک از شوق جست و شد بدرون
تا که او جست، بانگ در بر خاست
❈۱۷❈
بهر خوردن، چو کرد گردن کج
آهنی رفت و بر گلویش راست
رفت سودی کند، زیان طلبید
خواست بر تن فزاید، از جان کاست
❈۱۸❈
کودکی کاو ز پند و وعظ گریخت
گر بچاه است، دم مزن که چراست
رسم آزادگان چه میداند
تیرهبختی که پای بند هوی ست
❈۱۹❈
خویش را دردمند آز مکن
که نه هر درد را امید دواست
عزت از نفس دون مجو، پروین
کاین سیه رای، گمره و رسواست
کامنت ها