پروین اعتصامی:عاقل از کار بزرگی طلبید تکیه بر بیهده گفتار نداشت
❈۱❈
عاقل از کار بزرگی طلبید
تکیه بر بیهده گفتار نداشت
آب نوشید چو نوشابه نیافت
درم آورد چو دینار نداشت
❈۲❈
بار تقدیر به آسانی برد
غم سنگینی این بار نداشت
با گرانسنگی و پاکی خو کرد
همنشینان سبکسار نداشت
❈۳❈
دانه جز دانهٔ پرهیز نکشت
توشهٔ آز در انبار نداشت
اندرین محکمهٔ پر شر و شور
با کسی دعوی پیکار نداشت
❈۴❈
آنکه با خوشه قناعت میکرد
چه غم ار خرمن و خروار نداشت
کار جان را به تن سفله مده
زانکه یک کار سزاوار نداشت
❈۵❈
جان پرستاری تن کرد همی
چو خود افتاد، پرستار نداشت
چه عجب ملک دل ار ویران شد
همه دیدیم که معمار نداشت
❈۶❈
زهد و امساک تن از توبه نبود
کم از آن خورد که بسیار نداشت
کار خود را همه با دست تو کرد
نفس جز دست تو افزار نداشت
❈۷❈
روح چون خانهٔ تن خالی کرد
دگر این خانه نگهدار نداشت
تن در این کارگه پهناور
سالها ماند ولی کار نداشت
❈۸❈
به هنر کوش که دیبای هنر
هیچ بافنده ببازار نداشت
هیچ دانی چه کسی گشت استاد
آنکه شاگرد شد و عار نداشت
❈۹❈
کار گیتی همه ناهمواریست
این گذرگه ره هموار نداشت
دیده گر دام قضا را میدید
هرگز این دام گرفتار نداشت
❈۱۰❈
چشم ما خفت و فلک هیچ نخفت
خبر این خفته ز بیدار نداشت
گل امید ز آهی پژمرد
آه از این گل که به جز خار نداشت
❈۱۱❈
زینهمه گوهر تابنده که هست
اشک بود آنکه خریدار نداشت
در میان همه زرهای عیار
زر جان بود که معیار نداشت
❈۱۲❈
دل پاک آینهٔ روی خداست
این چنین آینه زنگار نداشت
تن که بر اسب هوی عمری تاخت
نشد آگاه که افسار نداشت
❈۱۳❈
آنکه جز بید و سپیدار نکشت
ز که پرسد که چرا بار نداشت
دهر جز خانهٔ خمار نبود
زانکه یک مردم هشیار نداشت
❈۱۴❈
اندرین پرتگه بی پایان
هیچکس مرکب رهوار نداشت
قلم دهر نوشت آنچه نوشت
سند و دفتر و طومار نداشت
❈۱۵❈
پردهٔ تن رخ جان پنهان کرد
کاش این پرده برخسار نداشت
کامنت ها