پروین اعتصامی:صبحدم، تازه گلی خودبین گفت کاز چه خاک سیهم در پهلوست
❈۱❈
صبحدم، تازه گلی خودبین گفت
کاز چه خاک سیهم در پهلوست
خاک خندید که منظوری هست
خیره با هم ننشستیم، ای دوست
❈۲❈
مقصد این ره ناپیدا را
ز کسی پرس که پیدایش ازوست
همه از دولت خاک سیه است
که چمن خرم و گلشن خوشبوست
❈۳❈
همه طفلان دبستان منند
هر گل و سبزه که اندر لب جوست
پوستین بودمت ایام شتا
چو شدی مغز، رها کردی پوست
❈۴❈
جز تواضع نبود رسم و رهم
گر چه گلزار ز من چون مینوست
نکنم پیروی عجب و هوی
زانکه افتادگیم خصلت و خوست
❈۵❈
تو، بدلجوئی خود مغروری
نشنیدی که فلک، عربدهجوست
من اگر تیره و گر ناچیزم
هر چه را خواجه پسندد، نیکوست
❈۶❈
گل بی خاک نخواهد روئید
خاک، هر سوی بود، گل زانسوست
خلقت از بهر تنی تنها نیست
چشم گر چشم شد، ابرو ابروست
❈۷❈
همگی خاک شویم آخر کار
همچو آن خاک که در برزن و کوست
برگ گل یا بر گلرخساری است
خاک و خشتی که ببرج و باروست
❈۸❈
تکیه بر دوستی دهر، مکن
که گهی دوست، دگر گاه عدوست
مشو ایمن که گل صد برگم
که تو صد برگی و گیتی صد روست
❈۹❈
گرچه گرد است بدیدن گردو
نه هر آن گرد که دیدی، گردوست
گوی چوگان فلک شد سرما
زانکه چوگان فلک، اینش گوست
❈۱۰❈
همه، ناگاه گلوگیر شوند
همه را، لقمهٔ گیتی به گلوست
کشتی بحر قضا، تسلیم است
اندرین بحر، نه کشتی، نه کروست
❈۱۱❈
کوش تا جامهٔ فرصت ندری
درزی دهر، نه آگه ز رفوست
تا تو آبی به تکلف بخوری
نه سبوئی و نه آبی به سبوست
❈۱۲❈
غافل از خویش مشو، یک سر موی
عمر، آویخته از یک سر موست
کامنت ها