پروین اعتصامی:دید موری طاسک لغزندهای از سر تحقیر، زد لبخندهای
❈۱❈
دید موری طاسک لغزندهای
از سر تحقیر، زد لبخندهای
کاین ره از بیرون همه پیچ و خم است
وز درون، تاریکی و دود و دم است
❈۲❈
فصل باران است و برف و سیل و باد
ناگه این دیوار خواهد اوفتاد
ای که در این خانه صاحبخانهای
هر که هستی، از خرد بیگانهای
❈۳❈
نیست، میدانم ترا انبار و توش
پس چه خواهی خوردن، ای بیعقل و هوش
از برای کار خود، پائی بزن
نوبت تدبیر شد، رائی بزن
❈۴❈
زندگانی، جز معمائی نبود
وقت، غیر از خوان یغمائی نبود
تا نپیمائی ره سعی و عمل
این معما را نخواهی کرد حل
❈۵❈
هر کجا راهی است، ما پیمودهایم
هر کجا توشی است، آنجا بودهایم
تو ز اول سست کردی پایه را
سود، اندک بود اندک مایه را
❈۶❈
نیست خالی، دوش ما از بار ما
کوشش اندر دست ما، افزار ما
گر به سیر و گشت، میپرداختیم
از کجا آن لانه را میساختیم
❈۷❈
هر که توشی گرد کرد، او چاشت خورد
هر که زیرک بود، او زد دستبرد
دستبردی زد زمانه هر نفس
دستبردی هم تو زن، ای بوالهوس
❈۸❈
آخر، این سرچشمه خواهد شد خراب
در سبوی خویش، باید داشت آب
سرد میگردد تنور آسمان
در تنور گرم، باید پخت نان
❈۹❈
مور، تا پی داشت در پا، سرفشاند
چون تو، اندر گوشهٔ عزلت نماند
مادر من، گفت در طفلی بمن
رو، بکوش از بهر قوت خویشتن
❈۱۰❈
کس نخواهد بعد ازین، بار تو برد
جنس ما را نیست، خرد و سالخورد
بس بزرگست این وجود خرد ما
وقت دارد کار و خواب و خورد ما
❈۱۱❈
خرد بودیم و بزرگی خواستیم
هم در افتادیم و هم برخاستیم
مور خوارش گفت، کای یار عزیز
گر تو نقاشی، بیا طرحی بریز
❈۱۲❈
نیک دانستم که اندر دوستی
همچو مغز خالص بی پوستی
یک نفس، بنای این دیوار باش
در خرابیهای ما، معمار باش
❈۱۳❈
این بنا را ساختیم، اما چه سود
خانهٔ بی صحن و سقف و بام بود
مهرهٔ تدبیر، دور انداختیم
زان سبب، بردی تو و ما باختیم
❈۱۴❈
کیست ما را از تو خیراندیش تر
کاشکی میآمدی زین پیشتر
گر باین ویرانه، آبادی دهی
در حقیقت، داد استادی دهی
❈۱۵❈
فکر ما، تعمیر این بام و فضاست
هر چه پیش آید جز این، کار قضاست
تو طبیب حاذق و ما دردمند
ما در این پستی، تو در جای بلند
❈۱۶❈
تا که بر میآیدت کاری ز دست
رونقی ده، گر که بازاری شکست
مور مغرور، این حکایت چون شنید
گفت، تا زود است باید رفت و دید
❈۱۷❈
پای اندر ره نهاد، آمد فرود
گر چه رفتن بود و برگشتن نبود
کار را دشوار دید، از کار ماند
در عجب زان راه ناهموار ماند
❈۱۸❈
مور طفل، اما حوادث پیر بود
احتمال چارهجوئی دیر بود
دام محکم، ضعف در حد کمال
ایستادن سخت و برگشتن محال
❈۱۹❈
از برای پایداری، پای نه
بهر صبر و بردباری، جای نه
چونکه دید آن صید مسکین، مور خوار
گفت: گر کارآگهی، اینست کار
❈۲۰❈
خانهٔ ما را نمیکردی پسند
بد پسند است، این وجود آزمند
تو بدین طفلی، که گفت استاد شو
باد افکن در سر و بر باد شو
❈۲۱❈
خوب لغزیدی و گشتی سرنگون
خوب خواهیمت مکید، این لحظه خون
بسکه از معماری خود، دم زدی
خانهٔ تدبیر را، بر هم زدی
❈۲۲❈
دام را اینگونه باید ساختن
چون تو خودبین را بدام انداختن
عیب کردی، این ره لغزنده را
طاس را دیدی، ندیدی بنده را
❈۲۳❈
من هزاران چون تو را دادم فریب
زان فریب، آگه شوی عما قریب
هیچ پرسیدی که صاحبخانه کیست
هیچ گفتی در پس این پرده چیست
❈۲۴❈
دیده را بستی و افتادی بچاه
ره شناسا، این تو و این پرتگاه
طاس لغزنده است، ای دل، آز تو
مبتلائی، گر شود دمساز تو
❈۲۵❈
زین حکایت، قصهٔ خود گوشدار
تو چو موری و هوی چون مورخوار
چون شدی سرگشته در تیه نیاز
با خبر باش از نشیب و از فراز
❈۲۶❈
تا که این روباه رنگین کرد دم
بس خروس از خانهداران گشت گم
پا منه بیرون ز خط احتیاط
تا چو طومارت، نپیچاند بساط
کامنت ها