پروین اعتصامی:شب شد و پیر رفوگر ناله کرد کای خوش آن چشمی که گرم خفتن است
❈۱❈
شب شد و پیر رفوگر ناله کرد
کای خوش آن چشمی که گرم خفتن است
چه شب و روزی مرا، چون روز و شب
صحبت من، با نخ و با سوزن است
❈۲❈
من بهر جائی که مسکن میکنم
با من آنجا بخت بد، هم مسکن است
چیره شد چون بر سیه، موی سپید
گفتم اینک نوبت دانستن است
❈۳❈
نه دم و دودی، نه سود و مایه‌ای
خانهٔ درویش، از دزد ایمن است
برگشای اوراق دل را و بخوان
قصه‌های دل، فزون از گفتن است
❈۴❈
من زبون گشتم بچنگال دو گرگ
روز و شب، گرگند و گیتی مکمن است
ایستادم، گر چه خم شد پشت من
اوفتادن، از قضا ترسیدن است
❈۵❈
گر نهم امروز، این فرصت ز دست
چاره‌ام فردا به خواری مردن است
سر، هزاران دردسر دارد، سر است
تن، دو صد توش و نوا خواهد، تن است
❈۶❈
دل ز خون، یاقوت احمر ساخته است
من نمیدانستم اینجا معدن است
جامه‌ها کردم رفو، اما به تن
جامه‌ای دارم که چون پرویزن است
❈۷❈
اینهمه جان کندن و سوزن زدن
گور خود، با نوک سوزن کندن است
هر چه امشب دوختم، بشکافتم
این نخستین مبحث نادیدن است
❈۸❈
چشم من، چیزی نمی‌بیند دگر
کار سوزن، کار چشم روشن است
دیده تا یارای دیدن داشت، دید
این چراغ، اکنون دگر بی روغن است
❈۹❈
چرخ تا گردیده، خلق افتاده‌اند
این فتادنها از آن گردیدن است
آنچه روزی در تنم، دل داشت نام
بسکه سختی دید، امروز آهن است
❈۱۰❈
بس رفو کردم، ندانستم که عمر
صد هزارش پارگی بر دامن است
گفتمش، لختی بمان بهر رفو
گفت فرصت نیست، وقت رفتن است
❈۱۱❈
خیره از من زیرکی خواهد فلک
کارگر، هنگام پیری کودن است
دوش، ضعف پیریم از پا فکند
گفتم این درس ز پای افتادن است
❈۱۲❈
ذره ذره هر چه بود از من گرفت
دیر دانستم که گیتی رهزن است
نیست جز موی سپیدم حاصلی
کشتم ادبار است و فقرم خرمن است
❈۱۳❈
من به صد خونابه، یک نان یافتم
نان نخوردن، بهتر از خون خوردن است
دشمنان را دوستتر دارم ز دوست
دوست، وقت تنگدستی دشمن است
❈۱۴❈
هر چه من گردن نهادم، چرخ زد
خون من، ایام را بر گردن است
خسته و کاهیده و فرسوده‌ام
هر زمانم، مرگ در پیراهن است
❈۱۵❈
ارزش من، پاره‌دوزی بود و بس
این چنین ارزش، بهیچ ارزیدن است
من نه پیراهن، کفن پوشیده‌ام
این کفن، بر چشم تو پیراهن است
❈۱۶❈
سوزنش صد نیش زد، این خیرگی
دستمزد دست لرزان من است
بر ستمکاران، ستم کمتر رسد
این سزای بردباری کردن است
کامنت ها