پروین اعتصامی:تا ببازار جهان سوداگریم گاه سود و گه زیان میوریم
❈۱❈
تا ببازار جهان سوداگریم
گاه سود و گه زیان میوریم
گر نکو بازارگانیم از چه روی
هرگز این سود و زیانرا نشمریم
❈۲❈
جان زبون گشته است و در بند تنیم
عقل فرسوده است و در فکر سریم
روح را از ناشتائی میکشیم
سفرهها از بهر تن میگستریم
❈۳❈
گر چه عقل آئینه کردار ماست
ما در آن آئینه هرگز ننگریم
گر گرانباریم، جرم چرخ چیست
بار کردار بد خود میبریم
❈۴❈
چون سیاهی شده بضاعت دهر را
ما سیه کاریم کانرا میخریم
پند نیکان را نمیداریم گوش
اندرین فکرت کازیشان بهتریم
❈۵❈
پهلوان اما بکنج خانهایم
آتش اما در دل خاکستریم
کاردانان راه دیگر میروند
ما تبهکاران براه دیگریم
❈۶❈
گرگ را نشناختستیم از شبان
در چراگاهی که عمری میچریم
بر سپهر معرفت کی بر شویم
تا بپر و بال چوبین میپریم
❈۷❈
واعظیم اما نه بهر خویشتن
از برای دیگران بر منبریم
آگه از عیب عیان خود نهایم
پردههای عیب مردم میدریم
❈۸❈
سفلگیها میکند نفس زبون
ما همی این سفله را میپروریم
بشکنیم از جهل و خود را نشکنیم
بگذریم از جان و از تن نگذریم
❈۹❈
بادهٔ تحقیق چون خواهیم خورد؟
ما که مست هر خم و هر ساغریم
چونکه هر برزیگری را حاصلی است
حاصل ما چیست گر برزیگریم
❈۱۰❈
چونکه باری گم شدیم اندر رهی
به که بار دیگر آن ره نسپریم
زان پراکندند اوراق کمال
تا بکوشش جمله را گرد آوریم
❈۱۱❈
تا بیفشانند بر چینندمان
طوطی وقت و زمان را شکریم
کامنت ها