گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

پروین اعتصامی:شکایت کرد روزی دیده با دل که کار من شد از جور تو مشکل

❈۱❈
شکایت کرد روزی دیده با دل که کار من شد از جور تو مشکل
ترا دادست دست شوق بر باد مرا کندست سیل اشک، بنیاد
❈۲❈
ترا گردید جای آتش، مرا آب تو زاسایش بری گشتی، من از خواب
ز بس کاندیشه‌های خام کردی مرا و خویش را بدنام کردی
❈۳❈
از آنروزی که گردیدی تو مفتون مرا آرامگه شد چشمهٔ خون
تو اندر کشور تن، پادشاهی زوال دولت خود، چندخواهی
❈۴❈
چرا باید چنین خودکام بودن اسیر دانهٔ هر دام بودن
شدن همصحبت دیوانه‌ای چند حقیقت جستن از افسانه‌ای چند
❈۵❈
ز بحر عشق، موج فتنه پیداست هر آنکودم ز جانان زد، ز جان کاست
بگفت ایدوست، تیر طعنه تا چند من از دست تو افتادم درین بند
❈۶❈
تو رفتی و مرا همراه بردی به زندانخانهٔ عشقم سپردی
مرا کار تو کرد آلوده دامن تو اول دیدی، آنگه خواستم من
❈۷❈
بدست جور کندی پایه‌ای را در آتش سوختی همسایه‌ای را
مرا در کودکی شوق دگر بود خیالم زین حوادث بی خبر بود
❈۸❈
نه میخوردم غم ننگی و نامی نه بودم بستهٔ بندی و دامی
نه میپرسیدم از هجر و وصالی نه آگه بودم از نقص و کمالی
❈۹❈
ترا تا آسمان، صاحب نظر کرد مرا مفتون و مست و بی خبر کرد
شما را قصه دیگرگون نوشتند حساب کار ما، با خون نوشتند
❈۱۰❈
ز عشق و وصل و هجر و عهد و پیوند تو حرفی خواندی و من دفتری چند
هر آن گوهر که مژگان تو میسفت نهان با من، هزاران قصه میگفت
❈۱۱❈
مرا سرمایه بردند و ترا سود ترا کردند خاکستر، مرا دود
بساط من سیه، شام تو دیجور مرا نیرو تبه گشت و تو را نور
❈۱۲❈
تو، وارون بخت و حال من دگرگون ترا روزی سرشک آمد، مرا خون
تو از دیروز گوئی، من از امروز تو استادی درین ره، من نوآموز
❈۱۳❈
تو گفتی راه عشق از فتنه پاکست چو دیدم، پرتگاهی خوفناکست
ترا کرد آرزوی وصل، خرسند مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
❈۱۴❈
مرا شمشیر زد گیتی، ترا مشت ترا رنجور کرد، اما مرا کشت
اگر سنگی ز کوی دلبر آمد ترا بر پای و ما را بر سر آمد
❈۱۵❈
بتی، گر تیر ز ابروی کمان زد ترا بر جامه و ما را بجان زد
ترا یک سوز و ما را سوختنهاست ترا یک نکته و ما را سخنهاست
❈۱۶❈
تو بوسی آستین، ما آستان را تو بینی ملک تن، ما ملک جان را
ترا فرسود گر روز سیاهی مرا سوزاند عالم سوز آهی

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۶۴ - دیده و دل

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سوسن
2012-05-21T14:35:26
بیت20/ می سفت:سوراخ می کرد گوهر سفتن مژگان:کنایه ازگریستنبیت22/ بساط:روزگار دیجور:طولانی
قباد
2019-05-15T07:23:00
تو را گردید جای آتش،مرا آب!یه چیزیش افتاده که وزن نداره،میشه یکی به دادم برسه؟
محسن ، ۲
2019-05-15T08:23:45
قباد جان وزن درست است جای آتش را با سکون ”ی“ بخوان اینطور: جایآتش
دختر*الماسی
2020-12-07T08:18:47
شعر بسیار عالی واقعا حال جان ودل ادم رو خوب میکنه