پروین اعتصامی:ای عجب! این راه نه راه خداست زانکه در آن اهرمنی رهنماست
❈۱❈
ای عجب! این راه نه راه خداست
زانکه در آن اهرمنی رهنماست
قافله بس رفت از این راه، لیک
کس نشد آگاه که مقصد کجاست
❈۲❈
راهروانی که درین معبرند
فکرتشان یکسره آز و هواست
ای رمه، این دره چراگاه نیست
ای بره، این گرگ بسی ناشتاست
❈۳❈
تا تو ز بیغوله گذر میکنی
رهزن طرار تو را در قفاست
دیده ببندی و درافتی بچاه
این گنه تست، نه حکم قضاست
❈۴❈
لقمهٔ سالوس کرا سیر کرد
چند بر این لقمه تو را اشتهاست
نفس، بسی وام گرفت و نداد
وام تو چون باز دهد؟ بینواست
❈۵❈
خانهٔ جان هرچه توانی بساز
هرچه توان ساخت درین یک بناست
کعبهٔ دل مسکن شیطان مکن
پاک کن این خانه که جای خداست
❈۶❈
پیرو دیوانه شدن ز ابلهی است
موعظت دیو شنیدن خطاست
تا بودت شمع حقیقت بدست
راه تو هرجا که روی روشناست
❈۷❈
تا تو قفس سازی و شکر خری
طوطیک وقت ز دامت رهاست
حمله نیارد بتو ثعبان دهر
تا چو کلیمی تو و دینت عصاست
❈۸❈
ای گل نوزاد فسرده مباش
زانکه تو را اول نشو و نماست
طائر جانرا چه کنی لاشخوار
نزد کلاغش چه نشانی؟ هماست
❈۹❈
کاهلیت خسته و رنجور کرد
درد تو دردیست که کارش دواست
چاره کن آزردگی آز را
تا که بدکان عمل مومیاست
❈۱۰❈
روی و ریا را مکن آئین خویش
هرچه فساد است ز روی و ریاست
شوختن و جامه چه شوئی همی
این دل آلوده به کارت گواست
❈۱۱❈
پای تو همواره براه کج است
دست تو هر شام و سحر بر دعاست
چشم تو بر دفتر تحقیق، لیک
گوش تو بر بیهده و ناسزاست
❈۱۲❈
بار خود از دوش برافکندهای
پشت تو از پشتهٔ شیطان دوتاست
نان تو گه سنگ بود گاه خاک
تا به تنور تو هوی نانواست
❈۱۳❈
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خردت کشتی و جان ناخداست
قصر دلافروز روان محکم است
کلبهٔ تن را چه ثبات و بقاست
❈۱۴❈
جان بتو هرچند دهد منعم است
تن ز تو هرچند ستاند گداست
روغن قندیل تو آبست و بس
تیرگی بزم تو بیش از ضیاست
❈۱۵❈
منزل غولان ز چه شد منزلت
گر ره تو از ره ایشان جداست
جهل بلندی نپسندد، چه است
عجب سلامت نپذیرد، بلاست
❈۱۶❈
آنچه که دوران نخرد یکدلیست
آنچه که ایام ندارد وفاست
دزد شد این شحنهٔ بی نام و ننگ
دزد کی از دزد کند بازخواست
❈۱۷❈
نزد تو چون سرد شود؟ آتش است
از تو چرا درگذرد؟ اژدهاست
وقت گرانمایه و عمر عزیز
طعمهٔ سال و مه و صبح و مساست
❈۱۸❈
از چه همی کاهدمان روز و شب
گر که نه ما گندم و چرخ آسیاست
گر که یمی هست، در آخر نمیاست
گر که بنائی است، در آخر هباست
❈۱۹❈
ما بره آز و هوی سائلیم
مورچه در خانهٔ خود پادشاست
خیمه ز دستیم و گه رفتن است
غرق شدستیم و زمان شناست
❈۲۰❈
گلبن معنی نتوانی نشاند
تا که درین باغچه خار و گیاست
کشور جان تو چو ویرانهایست
ملک دلت چون ده بی روستاست
❈۲۱❈
شعر من آینهٔ کردار تست
ناید از آئینه به جز حرف راست
روشنی اندوز که دلرا خوشی است
معرفت آموز که جانرا غذاست
❈۲۲❈
پایهٔ قصر هنر و فضل را
عقل نداند ز کجا ابتداست
پردهٔ الوان هوی را بدر
تا بپس پرده ببینی چهاست
❈۲۳❈
به که بجوی و جر دانش چرد
آهوی جانست که اندر چراست
خیره ز هر پویه ز میدان مرو
با فلک پیر ترا کارهاست
❈۲۴❈
اطلس نساج هوی و هوس
چون گه تحقیق رسد بوریاست
بیهده، پروین در دانش مزن
با تو درین خانه چه کس آشناست
کامنت ها