گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

پروین اعتصامی:نارونی بود به هندوستان زاغچه‌ای داشت در آن آشیان

❈۱❈
نارونی بود به هندوستان زاغچه‌ای داشت در آن آشیان
خاطرش از بندگی آزاد بود جایگهش ایمن و آباد بود
❈۲❈
نه غم آب و نه غم دانه داشت بود گدا، دولت شاهانه داشت
نه گله‌ایش از فلک نیلفام نه غم صیاد و نه پروای دام
❈۳❈
از همه بیگانه و از خویش نه در دل خردش، غم و تشویش نه
عاقبت، آن مرغک عزلت گزین گشت بسی خسته و اندوهگین
❈۴❈
گفت، بهار است و همه دوستان رخت کشیدند سوی بوستان
من نه بهار و نه خزان دیده‌ام خسته و فرسوده و رنجیده‌ام
❈۵❈
چند کنم خانه درین نارون چند برم حسرت باغ و چمن
چند در این لانه، نشیمن کنم خیزم و پرواز بگلشن کنم
❈۶❈
نغمه زنم بر سر دیوار باغ خوش کنم از بوی ریاحین دماغ
همنفس قمری و بلبل شوم شانه کش گیسوی سنبل شوم
❈۷❈
رفت به گلزار و بشاخی نشست دید خرامان دو سه طاوس مست
جمله، بسر چتر نگارین زده طعنه بصورت گری چین زده
❈۸❈
زاغچه گردید گرفتارشان خواست شود پیرو رفتارشان
باغ بکاوید و بهر سو شتافت تا دو سه دانه پر طاوس یافت
❈۹❈
بست دو بر دم، یک دیگر بسر گفت، مرا کس نشناسد دگر
گشت دمم، چون پرم آراسته کس نخریدست چنین خواسته
❈۱۰❈
زیور طاوس بسر بسته‌ام از پر زیباش به پر بسته‌ام
بال بیاراست، پریدن گرفت همره طاوس، چمیدن گرفت
❈۱۱❈
دید چو طاوس در آن خودپسند بال و پر عاریتش را بکند
گفت که ای زاغ سیه روزگار پرتو، خالی است ز نقش و نگار
❈۱۲❈
زیور ما، روی تو نیکو نکرد ما و تو را همسر و همخو نکرد
گرچه پر ما، همه پیرایه بود لیک نه بهر تو فرومایه بود
❈۱۳❈
سیر و خرام تو، چه حاصل بباغ زاغی و طاوس نماند به زاغ
هر چه کنی، هر چه ببندی به پر گاه روش، تو دگری، ما دگر

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۹۱ - شوق برابری

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

ن آ
2015-12-12T14:14:28
اگر بیضه ی زاغ ظلمت سرشتنهی زیر طاووس باغ بهشتبه هنگام آن بیضه پروردنشز انجیر جنت دهی ارزنشدهی آبش از چشمه ی سلسبیلدر آن بیضه دم دردمد جبرئیلشود عاقبت بیضه ی زاغ ،زاغ !برد رنج بیهوده طاووس باغ
ن آ
2015-12-12T14:25:13
مصداق های دیگر..همچنین ابوشکور در دو بیت چنین می‌گوید:درختی که خردک بود باغبان بگرداند او را چو خواهد چنانچو گردد کلان باز نتواندشکه از کژّی و خم بگرداندش....و ”نیا ” هم به تائید سرودکسی را که تلخ است وی را سخن گرش انگبین ریزی اندر دهنور او را دهی سد درود و سلام دلش را بدست آوری با کلامسر انجام ذاتش نمایان شود همان چهره ی زشت عریان شود
ن آ
2015-12-12T14:30:36
و تأئیدی دیگردرختی که تلخ‌است وی‌را سرشت گرش برنشانی به باغ بهشتور از جوی خلدش به هنگام آب به بیخ انگبین ریزی و شهد نابسرانجام گوهر به کارآورد همان میوهٔ تلخ بارآوردگفته‌شده که جامی به خواهرزادهٔ چامه سرایش هاتفی سپرد که این مضمون را جامه‌ای دیگر بپوشاند و او چنین سرود:اگر بیضهٔ زاغ ظلمت‌ سرش نهی زیر طاووس باغ بهشتبه هنگام آن بیضه پروردنشز انجیر جنّت دهی ارزنشدهی آبش از چشمهٔ سلسبیل در آن بیضه دم دردمد جبرئیلشود عاقبت بیضهٔ زاغ زاغ برد رنج بیهوده طاووس باغ