رهی معیری:بر جگر داغی ز عشق لالهرویی یافتم در سرای دل بهشت آرزویی یافتم
❈۱❈
بر جگر داغی ز عشق لالهرویی یافتم
در سرای دل بهشت آرزویی یافتم
عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار
تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم
❈۲❈
خاطر از آیینه صبح است روشنتر مرا
این صفا از صحبت پاکیزهرویی یافتم
گرمی شمع شبافروز آفت پروانه شد
سوخت جانم تا حریف گرمخویی یافتم
❈۳❈
بیتلاش من غم عشق توام در دل نشست
گنج را در زیر پا بیجستجویی یافتم
تلخکامی بین که در میخانه دلدادگی
بود پرخون جگر هرجا سبویی یافتم
❈۴❈
چون صبا در زیر زلفش هرکجا کردم گذار
یک جهان دلبسته بر هر تارمویی یافتم
ننگ رسوایی رهی نامم بلندآوازه کرد
خاک راه عشق گشتم آبرویی یافتم
کامنت ها