رهی معیری:آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بیتو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
❈۱❈
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بیتو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
❈۲❈
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لالهام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مهرویان و بیجا سوختم
❈۳❈
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هرکدام از شعلهای در آتشند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
❈۴❈
جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
کامنت ها