رهی معیری:خاطر بیآرزو از رنج یار آسوده است خار خشک از منت ابر بهار آسوده است
❈۱❈
خاطر بیآرزو از رنج یار آسوده است
خار خشک از منت ابر بهار آسوده است
گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار
خاطرت از گریه بیاختیار آسوده است
❈۲❈
هرزهگردان از هوای نفس خود سرگشتهاند
گر نخیزد باد غوغا گر غبار آسوده است
پای در دامن کشیدن فتنه از خود راندن است
گر زمین را سیل گیرد کوهسار آسوده است
❈۳❈
کجنهادی پیشه کن تا وارهی از دست خلق
غنچه را صد گونه آسیب است و خار آسوده است
هرکه دارد شیوه نامردمی چون روزگار
از جفای مردمان در روزگار آسوده است
❈۴❈
تا بود اشک روان از آتش غم باک نیست
برق اگر سوزد چمن را جویبار آسوده است
شب سرآمد یک دم آخر دیده بر هم نه رهی
صبحگاهان اختر شبزندهدار آسوده است
کامنت ها