رهی معیری:بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست سرو چمنم شکوهای از خار و خسم نیست
❈۱❈
بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست
سرو چمنم شکوهای از خار و خسم نیست
از کوی تو بیناله و فریاد گذشتم
چون قافله عمر نوای جرسم نیست
❈۲❈
افسردهترم از نفس باد خزانی
کآن نوگل خندان نفسی همنفسم نیست
صیاد ز پیش آید و گرگ اجل از پی
آن صید ضعیفم که ره پیش و پسم نیست
❈۳❈
بیحاصلی و خواری من بین که در این باغ
چون خار به دامان گلی دسترسم نیست
از تنگدلی پاس دل تنگ ندارم
چندان کشم اندوه که اندوه کسم نیست
❈۴❈
امشب رهی از میکده بیرون ننهم پای
آزرده دردم دو سه پیمانه بسم نیست
کامنت ها