گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

رهی معیری:نسیم عشق ز کوی هوس نمی‌آید چرا که بوی گل از خار و خس نمی‌آید

❈۱❈
نسیم عشق ز کوی هوس نمی‌آید چرا که بوی گل از خار و خس نمی‌آید
ز نارسایی فریاد آتشین فریاد که سوخت سینه و فریادرس نمی‌آید
❈۲❈
به رهگذار طلب آبروی خویش مریز که همچو اشک روان باز پس نمی‌آید
ز آشنایی مردم رمیده ایم رهی که بوی مردمی از هیچ کس نمی‌آید

فایل صوتی غزلها - جلد چهارم شکوه ناتمام

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سعدی ملکی
2010-06-30T10:43:10
با تشکر در بیت سوم فکر میکنم در نسخه کتابخانه اینجانب (خویش ) نوشته شده و احیانا خویش صحیح باشد نه خویشتن . عزت زیاد اجرکم عندالله---پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
نگین شکروی
2010-01-28T21:42:47
بادرودوسپاس فراواندربیت چهارم "رمیده ایم" صحیح است---پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
ناشناس
2010-09-17T22:03:55
با درود وسپاس فراواندر بخش پایانی غزلیات "رهی"، جای این غزل خالیست:دردا که نیست جزغم واندوه،یارمن ای غافل از حکایت اندوه بار منگرشکوه ای سرایم از احداث روزگار رحم آوری،به روز من و روزگار منرنج است بارخاطرو زاری است کاردل این است ازجفای فلک،کاروبارمن رفت آن زمان،که نغمه طرازان عشق را آتش به جان زدی،غزل آبدار منشیرین ز میوه،سخنم بود کام خلق دردا که ریخت بادفنا ،برگ وبار منعمری چو شمع درتب وتابم،عجب مدار گرشعله خیزد از جگر داغدار من ور زآنکه همدمی است مرادلنشین غمی است پاینده باد غم،که بود غمگسار منپیک مراد، نامه جان پرور ترا آوردو ریخت خرمن گل،در کنار منیک آسمان ستاره و یک کاروان گهر افشاند بر یمین من و بر یسار منشعری به تابناکی ونظمی به روشنی مانند اشک دیده شب زنده دار مندیگر به سیر باغ وبهارم نیاز نیست ای بوستان طبع تو،باغ وبهار منبردی گمان،که شاهدمعنی است ناشکیب در انتظار خامه صورت نگار من غافل،که باشکنجه این درد جانگذار غیر از اجل،کسی نکشد انتظار منفرداست ای رفیق،که از پاره های دل افشان کنی شکوفه وگل برمزارمنفرداست،که از تطاول گردون رود به باد تنها نه جان خسته،که مشت غبارمنواین شکوه هاکه کلک من ازخون دل نگاشت بر لوح روزگار بود یادگار من این غزل زیبا،آخرین غزل این شاعر بزرگوار است که در شهریور 1347 و در بستر بیماری سروده است.---پاسخ: با تشکر، بعد از همین غزل به عنوان «آخرین غزل» اضافه شد. دوستان لطفاً در بازبینی در صورتی که نشانی منبع آن را می‌دانند ذکر کنند.
ملیکا رضایی
2021-08-06T10:59:30.0420037
سلام در دیوان رهی معیری که من دارم به اهتمام کیومرث کیوان ،بخشی هست به نام غزلیات ناتمام ،یک بخش دیگر مثنویات و منظومه ها ،بخش دیگر ترانه ها و نغمه ها ،بخش دیگر تک بیت ها ...که با نگاهی که مختصر به اشعاری که برای رهی قرار دادید اینها نبود اگر امکان دارد قرار دهید
آشفته آنم
2022-06-05T13:02:33.022506
در دیوان این جانب رهیده ایم نوشته شده و گمان گنم درست تر به نظر برسد ز آشنایی مردم رهیده ایم رهی