رهی معیری:عروس چمن مریم تابناک گرو برده از نوعروسان خاک
❈۱❈
عروس چمن مریم تابناک
گرو برده از نوعروسان خاک
که او را به جز سادگی مایه نیست
نکوروی محتاج پیرایه نیست
❈۲❈
به رخ نور محض و به تن سیم ناب
به صافی چو اشک و به پاکی چو آب
به روشندلی قطره شبنم است
به پاکیزگی دامن مریم است
❈۳❈
چنان نازکاندام و سیمینهتن
که سیمینتن نازکاندام من
سخنها کند با من از روی دوست
ز گیسوی او بشنوم بوی دوست
❈۴❈
به رخساره چون نازنین من است
نشانی ز نازآفرین من است
بود جان ما سرخوش از جام او
که ما را گلی هست همنام او
❈۵❈
گل من نه تنها بدان رنگ و بوست
که پاکیزه دامان پاکیزهخوست
قضا چون زند جام عمرم به سنگ
به داغم شود دیدهها لالهرنگ
❈۶❈
به خاک سیه چون شود منزلم
بود داغ آن سیمتن بر دلم
بهاران چو گل از چمن بردمد
گل مریم از خاک من بردمد
❈۷❈
نوازد دل و جان غمناک را
پر از بوی مریم کند خاک را
کامنت ها