رهی معیری:روانپرور بود خرمبهاری که گیری پای سروی دست یاری
❈۱❈
روانپرور بود خرمبهاری
که گیری پای سروی دست یاری
وگر یاری ندارد لالهرخسار
بود یکسان به چشمت لاله و خار
❈۲❈
چمن بیهمنشین زندان جان است
صفای بوستان از دوستان است
غمی در سایه جانان نداری
وگر جانان نداری جان نداری
❈۳❈
بهار عاشقان رخسار یار است
که هرجا نوگلی باشد بهار است
کامنت ها