رهی معیری:در دام حادثات ز کس یاوری مجوی بگشا گره به همت مشکلگشای خویش
❈۱❈
در دام حادثات ز کس یاوری مجوی
بگشا گره به همت مشکلگشای خویش
سعی طبیب موجب درمان درد نیست
از خود طلب دوای دل مبتلای خویش
❈۲❈
بر عزم خویش تکیه کن ار سالک رهی
واماند آن که تکیه کند بر عصای خویش
گفت آهویی به شیر سگی در شکارگاه
چون گرم پویه دیدش اندر قفای خویش
❈۳❈
کای خیرهسر به گرد سمندم نمیرسی
رانی و گر چو برق به تک بادپای خویش
چون من پی رهایی خود میکنم تلاش
لیکن تو بهر خاطر فرمانروای خویش
❈۴❈
با من کجا به پویه برابر شوی از آنک
تو بهر غیر پویی و من از برای خویش
کامنت ها