رهی معیری:فقیر کوری با گیتیآفرین میگفت که ای ز وصف تو الکن زبان تحسینم
❈۱❈
فقیر کوری با گیتیآفرین میگفت
که ای ز وصف تو الکن زبان تحسینم
به نعمتی که مرا دادهای هزاران شکر
که من نه درخور لطف و عطای چندینم
❈۲❈
خسی گرفت گریبان کور و با وی گفت
که تا جواب نگویی ز پای ننشینم
من ار سپاس جهانآفرین کنم نه شگفت
که تیزبین و قویپنجهتر ز شاهینم
❈۳❈
ولی تو کوری و ناتندرست و حاجتمند
نه چون منی که خداوند جاه و تمکینم
چه نعمتی است ترا تا به شکر آن کوشی؟
به حیرت اندر از کار چون تو مسکینم
❈۴❈
بگفت کور کزین به چه نعمتی خواهی؟
که روی چون تو فرومایهای نمیبینم
کامنت ها