رضیالدین آرتیمانی:مگر شور عشقت ز طغیان نشیند که بحر سر شکم ز طوفان نشیند
❈۱❈
مگر شور عشقت ز طغیان نشیند
که بحر سر شکم ز طوفان نشیند
مگر بر کنار است زان روی زلفش
که پیوسته چون من پریشان نشیند
❈۲❈
عجب بادهٔ خوشگواریست عشقت
که در خوان گبر و مسلمان نشیند
نشسته است ذوق لبت در مذاقم
چو گنجی که در کنج ویران نشیند
❈۳❈
نشسته بر آن روی زلف سیاهش
چو کفری که بالای ایمان نشیند
اجل گشته آنرا که در خوابش آئی
سراسیمه خیزد پریشان نشیند
❈۴❈
هر آنکو فکندم جدا از عزیزان
الهی به مرگ عزیزان نشیند
قبای سلامت به آن رند بخشند
که از هستی خویش عریان نشیند
❈۵❈
رضی شد پریشان آن زلف یا رب
پریشان کننده پریشان نشیند
کامنت ها