رضیالدین آرتیمانی:نتوان گذشتن آسان از آن کو گل تا بگردن، گل تا بزانو
❈۱❈
نتوان گذشتن آسان از آن کو
گل تا بگردن، گل تا بزانو
از دست آن شست مشکل توان رست
صیاد ما را سخت است بازو
❈۲❈
حرف خلاصی فکر محالی است
فکری دگر کن حرفی دگر گو
دل میربایند جان میستانند
شو خان به بازی، شیران به بازو
❈۳❈
زان مه که گاهی پهلوی غیر است
صد داغ داریم، پهلو به پهلو
تا رو نهٰادیم در عٰالم عشق
با هر دو عالم گشتیم یکرو
❈۴❈
از دوست نتوان ما را بریدن
ناصح تو مینال، مشفق تو میگو
هم جان ستانند، هم دلفریبند
آن زلف و کاکل، آن چشم وابرو
❈۵❈
گوئی که بوئی ز آن گل شنیدم
خود را نیٰابی، یابی گران بو
چون به توان کرد عاشق به تدبیر
کی خوش توان کرد دندان به دارو
❈۶❈
بی می خرابم بیجرعه مدهوش
زان لعل میگون زان چشم جادو
گفتم رضی را سر نه بدین در
کارش همین است در آن سر کو
کامنت ها