رضیالدین آرتیمانی:تو بدین چشم شوخ و روی چو ماه ببری دل ز دست سنگ سیاه
❈۱❈
تو بدین چشم شوخ و روی چو ماه
ببری دل ز دست سنگ سیاه
زیر دستت چه آسمٰان چه زمین
پایمالت چه آفتاب و چه ماه
❈۲❈
روز مستی نمیبریم بسر
این زمان آمدیم بر سر راه
چون ننالیم که از تماشایش
باز گردد بسوی دیده نگاه
❈۳❈
آنچه آن جلوه کرد با جانم
برق هرگز نمیکند به گیاه
ای که بی باک بر سر راهش
میروی و نمیروی از راه
❈۴❈
باش یک لحظه تا برون آید
آفتابم ز زیر ابر سیاه
نفست از چه مرده زنده کند
گر نه روح اللهی، بلا اشباه
❈۵❈
سنگ سوزم اگر ببٰارم اشک
چرخ ریزم اگر بر آرم آه
گاه و بیگاه منع ما نکنی
چشمت ار بر رخش فتد ناگاه
❈۶❈
گفتمش میرود رضی گفتا
هر کجا میرود خدا همراه
کامنت ها