رضیالدین آرتیمانی:بهار و باده و عشق و جوانی غنیمت دان غینمت تا توانی
❈۱❈
بهار و باده و عشق و جوانی
غنیمت دان غینمت تا توانی
ز من آموخت زلفش تیره روزی
بمن آموخت چشمش ناتوانی
❈۲❈
ندیدم جز خطا از خط و خالش
نمیدارد وفا هندوستانی
من آن مزدور محرومم که کارم
گل داغی بمزد باغبانی
❈۳❈
چه پرسی از رضی نام و نشانش
غلام تو، سگ تو، هر چه خوانی
کامنت ها