رضاقلی خان هدایت:از مشاهیر شعرا و از معاصرین شاه طهماسب صفوی بوده. علاوه بر فضایل علمی طریقهٔ انیقهٔ...
از مشاهیر شعرا و از معاصرین شاه طهماسب صفوی بوده. علاوه بر فضایل علمی طریقهٔ انیقهٔ طریقت تحصیل نموده. عارف معارف و واقف مواقف گردید. گویند کلیاتش هفتاد هزار بیت میشود. مثنویات متعدده دارد. مِنْجمله رشحات الحیات و اسرارالمکتوم ونقش بدیع از آن جناب است. به هندوستان رفته با فیضی دکنی صحبت داشته. در سنهٔ ۹۸۰ در اگره به مفاجا درگذشت. بعضی از اشعارش این است:
مِنْغزلیّاتِهِ
مِنْغزلیّاتِهِ
❈۱❈
چون ردّ و قبول همه در پردهٔ غیب است
زنهار کسی را نکنی عیب که عیب است
٭٭٭
چرخ، فانوس خیال و عالمی حیران درو
❈۲❈
مردمان چون صورت فانوس سرگردان در او
رباعی
در کعبه اگر دل سوی غیر است ترا
طاعت گنه است و کعبه دیر است ترا
❈۳❈
گر دل به حق است و ساکن بتکدهای
خوش باش که عاقبت بخیر است ترا
٭٭٭
تا کی گویی که گوی اقبال که برد
❈۴❈
تا کی گویی که ساغرِعیش که خورد
اینها چو فسانهاست میباید رفت
اینها چو حکایت است میباید مرد
٭٭٭
❈۵❈
سلطان گوید که نقد گنجینهٔ من
صوفی گوید که دلق پشمینهٔ من
عاشق گوید که داغ دیرینهٔ من
من دانم و من که چیست در سینهٔ من
❈۶❈
مثنوی نقش بدیع
خاک دل آن روز که میبیختند
شبنمی از عشق بر او ریختند
دل که بدان رشحه غم اندود شد
❈۷❈
بود کبابی که نمک سود شد
دیدهٔ عاشق که دهد خونِ ناب
هست همان خون که چکد زان کباب
بی اثر مهر چه آب و چه گل
❈۸❈
بی نمکِ عشق چه سنگ و چه دل
دل که ز عشق آتش سودا دروست
قطرهٔ خونیست که دریا دروست
سبحه شماران ثریا گسل
❈۹❈
مهرهٔ گل را نشمارند دل
به که نه مشغول به این دل شوی
کش ببرد گریه چو غافل شوی
آهن و سنگی که شراری دروست
❈۱۰❈
بهتر از آن دل که نه یاری دروست
نیست دل آن دل که در او داغ نیست
لالهٔ بی داغ در این باغ نیست
نازکی دل سبب قرب تست
❈۱۱❈
گر شکند کار تو گردد درست
دامن از اندیشهٔ باطل بکش
دست ز آسودگی دل بکش
کار چنان کن که درین تیره خاک
❈۱۲❈
دامن عصمت نکنی چاک چاک
قدر دل آنها که قوی یافتند
از قدمِ پاکروی یافتند
عشق بلند آمد و دلبر غیور
❈۱۳❈
در ادب آویز و رها کن غرور
چرخ درین سلسله پا در گل است
عقل درین میکده لایعقل است
جان و جسد خستهٔ این مرهمند
❈۱۴❈
ملک و ملک سوختهٔ این غمند
ای به نظاره شدهای دیده باز
سهل مبین در مژههای دراز
کان مژه در سینه چو کاوش کند
❈۱۵❈
خون دل از دیده تراوش کند
رویِ بتان گرچه سراسر خوش است
کشتهٔ آنیم که عاشق کش است
هر بتِ رعنا که جباکیش تر
❈۱۶❈
میلِ دل ما سوی او بیشتر
سوزش و تلخی است غرض از شراب
ورنه به شیرینی ازو خوشتر آب
یار گرفتم که به خوبی پری است
❈۱۷❈
سوختن او نمکِ دلبری است
ناله ز بی درد نباشد پسند
چند دل و دین چو نهای دردمند
یا منگر سویِ بتان تیز تیز
❈۱۸❈
یا قدمِ دل مکش از رستخیز
لاله رخان گرچه که داغ دلند
روشنیِ چشم و چراغ دلند
مهر و جفا کاریشان دلفروز
❈۱۹❈
دیدن و نادیدنشان سینه سوز
حسن چه دل بود که دادش نداد
عشق چه تقوی که به بادش نداد
کامنت ها