سعدی:قزل ارسلان قلعهای سخت داشت که گردن به الوند بر میفراشت
❈۱❈
قزل ارسلان قلعهای سخت داشت
که گردن به الوند بر میفراشت
نه اندیشه از کس نه حاجت به هیچ
چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ
❈۲❈
چنان نادر افتاده در روضهای
که بر لاجوردی طبق بیضهای
شنیدم که مردی مبارک حضور
به نزدیک شاه آمد از راه دور
❈۳❈
حقایق شناسی، جهاندیدهای
هنرمندی، آفاق گردیدهای
بزرگی، زبان آوری کاردان
حکیمی، سخنگوی بسیاردان
❈۴❈
قزل گفت چندین که گردیدهای
چنین جای محکم دگر دیدهای؟
بخندید کاین قلعهای خرم است
ولیکن نپندارمش محکم است
❈۵❈
نه پیش از تو گردن کشان داشتند
دمی چند بودند و بگذاشتند؟
نه بعد از تو شاهان دیگر برند
درخت امید تو را بر خورند؟
❈۶❈
ز دوران ملک پدر یاد کن
دل از بند اندیشه آزاد کن
چنان روزگارش به کنجی نشاند
که بر یک پشیزش تصرف نماند
❈۷❈
چو نومید ماند از همه چیز و کس
امیدش به فضل خدا ماند و بس
بر مرد هشیار دنیا خس است
که هر مدتی جای دیگر کس است
❈۸❈
چنین گفت شوریدهای در عجم
به کسری که ای وارث ملک جم
اگر ملک بر جم بماندی و بخت
تو را کی میسر شدی تاج و تخت؟
❈۹❈
اگر گنج قارون به دست آوری
نماند مگر آنچه بخشی، بری
کامنت ها