گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:چو دور خلافت به مأمون رسید یکی ماه پیکر کنیزک خرید

❈۱❈
چو دور خلافت به مأمون رسید یکی ماه پیکر کنیزک خرید
به چهر آفتابی، به تن گلبنی به عقل خردمند بازی کنی
❈۲❈
به خون عزیزان فرو برده چنگ سر انگشتها کرده عناب رنگ
بر ابروی عابد فریبش خضاب چو قوس قزح بود بر آفتاب
❈۳❈
شب خلوت آن لعبت حور زاد مگر تن در آغوش مأمون نداد
گرفت آتش خشم در وی عظیم سرش خواست کردن چو جوزا دو نیم
❈۴❈
بگفتا سر اینک به شمشیر تیز بینداز و با من مکن خفت و خیز
بگفت از چه بر دل گزند آمدت؟ چه خصلت ز من ناپسند آمدت؟
❈۵❈
بگفت ار کشی ور شکافی سرم ز بوی دهانت به رنج اندرم
کشد تیر پیکار و تیغ ستم به یک بار و بوی دهن دم به دم
❈۶❈
شنید این سخن سرور نیکبخت برآشفت تند و برنجید سخت
همه شب در این فکر بود و نخفت دگر روز با هوشمندان بگفت
❈۷❈
طبیعت شناسان هر کشوری سخن گفت با هر یک از هر دری
دلش گر چه در حال از او رنجه شد دوا کرد و خوشبوی چون غنچه شد
❈۸❈
پری چهره را همنشین کرد و دوست که این عیب من گفت، یار من اوست
به نزد من آن کس نکوخواه توست که گوید فلان خار در راه توست
❈۹❈
به گمراه گفتن نکو می‌روی جفایی تمام است و جوری قوی
هر آن گه که عیبت نگویند پیش هنر دانی از جاهلی عیب خویش
❈۱۰❈
مگو شهد شیرین شکر فایق است کسی را که سقمونیا لایق است
چه خوش گفت یک روز دارو فروش: شفا بایدت داروی تلخ نوش
❈۱۱❈
اگر شربتی بایدت سودمند ز سعدی ستان تلخ داروی پند
به پرویزن معرفت بیخته به شهد ظرافت برآمیخته

فایل صوتی بوستان بخش ۲۹ - حکایت مأمون با کنیزک

تصاویر

کامنت ها

میثم
2015-09-02T15:57:35
در فرهنگها غنجه هم ضبط شده است.
حسین
2015-05-13T12:04:36
قافیه این بیت که درست نیست دلش گرچه در حال از او رنجه شد/دوا کرد و خوشبوی چون غنچه شد
محمد رضا قاضی
2020-09-23T21:29:31
قافیه درست است اشتباه میکنید
جهن یزداد
2022-12-20T04:56:40.7457797
در پارسی بسیاری از واژگان جای هم می نشینند و بسیاری واژگان را به چند گونه توان گفت - فردوسی بزرگ  گاه درفشان گوید و گاه درخشان  گاه درفشنده گاه درخشنده  گاه  گدازنده گاه گیازنده  گاه درخت گاه درفش  گاه رنگ گوید گاه رنج گاه فرهنگ و گاه فرهنج  -  اینها که جفت  اووردم همه واژه به دو گویشند و یک معنی دهند و اصلا از بیخ یک واژه اند  - فرعتج و رنج  خواندن فرهنگ و رنج پیوندی با عربی ندارد   شیوه ای پارسی بود  g  را ندیدید که در زبان اریان اروپا  هم ج و هم گ هست در  پهلوی نیز  همینگونه بود -  نیما از یوش است  در پهلوی ساسانی میشود نیما یوشیگ  و یا  همین نام نیما یوشیج  در بدخشان هم گ را ج میگفتند و میگویند .گمانم نام یاسیج(یاسوج) یاسیگ هم بوده  پارسی زبان کهن  و صد گویشی بو.ده  و بزمان ساسانی به ده گونه انرا مینوشتند و میگفتند این نامهای سغدی و خوارزمی و ارانی و رازی و رامندی و هورامانی  و تبرستانی  زبانی جدا از پارسی دری  نبوده  در واقع  پارسی  ارانی و پارسی  خوارزمی و پارسی سغدی  و پارسی دری بود  در نام جایی نبوده دری یعنی پایتختی پارسی پایتختی  چرا که در  تیسفون و بلخ پدید امد - برای  همین تا صد سال پیش  هنگامی که سخن از  زبان هر جایی از ایران میشده برای نمونه  از جایی میگفتند و از جغرافیش و   مردمش به  دیلمی  لغت فرس باستان سخن گویند -در اغازمرزبان نامه میگوید  (به اورد من )و این مرزبان نامه  مرزبان به زبان تبری به پارسی باستان کرده است از زبان جانوران  - و ناصر خسرو نیز زبان مردم  وان و  دیلم را پارسی میگوید  نه اینکه زبان انها را نمیشناخته  خود خود را پارسی می دانستند و زبان خویش را  پارسی -یا درباره هورامان  بارها امده که هورامان گونه ای  پارسی است که زبان ان پهلوی است  پهلوی اینجا نیز بچم کهن و اصیل  و بومی و پارسی اصل است - پیشتر پارسی دری را  ارج میداشتند اما  اصل را انها میدانستند  چون  پشت این به انان گرم بود - این  پارسی در بازار  از میان انان سرزده بود  و تا دویست سال پیش زبان خانه نبود در شیراز و اصفهان و ری و سمنان و تبریز (پیش از ترکی شدند )  همگی برای خود گونه ای هم پهلوی داشتند که در خانه  و بیرون نزد خویشان با ان سخن میگفتند و این  برای نوشتن و  زبان رسمی  یا مردمان غریب   بود  پایتخت شدن اصفهان و شیراز و ری که هرسه نزدیک به هم بودند  و لشکر کشیهای پساصفوی میان این سه شهر مایه ان شد که کم کم  زبان  مردم شهرش تنها دری شود و زبان پیشین را دگر از یاد برند مگر انکه هنوز اثار ان بفراوانی مانده در خوانسار و  طالقان و دگر روستاها و شهرستانها و ا لارستان  و اطراف شیراز هنوز مانده   -  بدین پارسی دری میگفتند  به انان هریک نامی داشته و همه پارسی نیز بودند و از یاد نبریم ایران دو نام داشت و مردمانش دو نام پارسی   و ایرانی  داشتند -اریان ایرانشهر خود را تنها پارسی میگفتند جهودا چون پارسی نبودند و تنها ایرانی بودند و سورانیان و ارمنی  ایرانی  - از سرنادانی زمان ما  هی چو انداخته اند که تنها یونانیان و عربان به ما پارسی میگفتند و خودمان نمیگفتیم و دگر مردم نمی گفتند این دروغ است خود ایرانیان به خود پارسی میگفتنداین شاهنامه اینهمه ایرانیان و ایران میگوید هیچ جا نمیگوید هندی و ایرانی وعرب و ایرانی میگوید پارسی  وهندی و چینی و پارسی -نه تنها شاهنامه همه نوشته ها -سپس انکه نه تنها یونان و عرب و پارسیان به خود پارسی میگفتند که  ارمنی و سریانی و هندی و یهودی  که  از سالیان کهن باایرانیان بودند و بسیار کهن بودند و میشناختند نیز ایرانیان اریایی  را پارسی میگفتند - اگر میگفتی ایرانی یا ایرانیان  یعنی همه ایرانشهریان از   سریانی و ارمنی و گرجی  و یهودی  و عرب  و پارسی -  -ایرانی و ایرانیان منطقه جغرافی را نشان میداد بیشتر و کشور را  -  کتیبه شاپور و کرتیر هست  عربها و سریانی و یهود ایران و همه را  در بخش اریا میگذارد- با اینکه بسیار خوب میدانستند با رومی و ارمنی  و هندی پیوندی خونی دارند و با اینان ندارنداما اینان بجد ایرانی بودند چون یسار کهن با هم بودند و تابع شاهان ایران بودند - اصلا سریانیها که میگفتند اریا ما هستیم و نه پارسیان  و  اریا یعنی تیز چنگان شیران  در زبان سریانی - اریه مفرد و اریا جمعش -  در پارسی  نیز اریه مفرد وو اریا جمع است اما معنی خیران (از خیر - هیر - ایر -  همان خیر که در عربی هم هست   - (اما معنی خیر در پارسی بسیار بیشتر از  خیر عربی هست )  آزادگان نیکان -  در نوشته پهلوی امده   بسی هیر و خواستک بسی کردیم  -  هیر/خیر /ایر /هیل/  در پارسی  جز خیر و فراوانی  برابر فیض است  برای همین به بزرگ اتشکده میگفتند هیربد -  پاسدارنده فیض و خیر - اینان تا کنون نفهمیده اند نخست گفتند اتش است و سپس گفتند اموزگاری است چون  اموزگار هم  بوده  -  همان نادانی که درباره اتش دانشتنش  کردنمد در اینجا هم کردند شاید هیربد صد شغل داشته باشد شما که نباید وازه را از کار حدس بزنید باید پارسی بدانید و پژوهش کنیدذ ودیوانه خواندن و دانستن  باشیدذ و در ژرفنا شنا کنید نه  در استخرهای محققان غربی که اماده کرده اند - اگر پارسی باستان و پهلوی  و پارسی دری به خوبی   و بویزه عربی  ندانینوشته های کهنش را همه نخوانی (پر از اگاهی درباره ایران است ) و بلوچی و  کرمانجی و سورانی ولکی و پشتو و لری و زبان روستاهای ایران را  کمابیش ندانی (دست کم باید  به خوبی بدانی چه میگویندذ) و دو سه تاش را هم خوبترک بدانی )  نتوان درباره  ایرانیان و ایران و پارسی سخن گفت دست کم اگر دو سه تا زبان بلوچی و پشتو  و یکی از کردی ها را  خوب نشانسی و پنج شش تای دگر هم اشنا نباشی   تو  ایران را خود ندانسته ای  انگاه ناچار میروی هی  گفته  دانشمندان اروپایی و امریکایی را  باز گو میکنید  و مردم  خودت هم گیج میکنی  بجای دانش تاریکی و سردرگمی و نادرستی را رواج میدهی - (و همین شده شوربختانه در ایران ) مثلا یکی از کارهایشان در ترجمه اینست که هرجا  در کتابها نوشته اند پارسی  اینها انرا میکنند ایرانی - میگی این خیانت است - اری  پارسی همه ایرانیان ایرانی تبار است  و این دری زبانان امروزی نیستند (اینان که دویست سال زبانشان این شده  و تک زبان شده اند )  و همه ایرانیاننند اما باید مردم بدانند   بدانند  اگر جایی از پارسیان و پارسی   تعریف شده  منظورش نیاکان خود او و زبان خود او هم هست  و مرکز نشین هم گمان نکند او تافته جدا بافته است و او زبانش  ادبیاتن دارد و دیگران دهاتی هستند  - بداند زبان  پهلوی و پهلویانی که در نوشته ها امده  زبان خود اوست -  و ابته باید سران بفهمند که پارسی دری به خاطر  زورچپانی  واژگان  عربی به گونه  هستریک و دیوانه وار در پارسی  بسیار سترون شده (عیب از پارسی نیست  عیب از زبان امروزی است )  و تنها راه  جان اوردنش انست که  جانش را به  زبان مردمانش (خوبان بلوچ و لر و پشتو و دیلم و همگی )  بپیوندانی  از وازگان  پاسداشته انان و شیوه  سخن گفتنشان بهره ببری و و اگر نمیشود همه انان را به همه یاد داد چند تایش را  در همه ایران درس دهید دست کم در همان کتاب پارسی دری  بیامیزید  تا  کودکان بیاموزند همه زبانی  گویش است و همه گویشی زبان  و زبانها میتوانند چندین شاخه باشند کردی و بلوچی و پشتو و دیلمی و پارسی دری  زبان مردمان گوناگون نیست زبان  گوناگون یک مردم است  و  تو باید زبان نیاکانی خود را  پاس بداری  زبان نیاکانیت زبان مادرت نیست  زبان مردمان کرد و بلوچ و دیلم  است یعنی انانرا -این منتی بر سر انان نیست  منت بر سر خودت است که زبان بعدهای گوناگون دارد ادبیات یکی از کوچکترین انهاست - دری با همه بزرگیش شوریختانه از فردوسی و یکی چند تای دگر که بگذریم  درباره  پارسینگی  نابود شده -تنها نام پارسیش مانده و بس -سخنوران درباره  خود زبان کاری نکردند  -بجز فردوسی  و اسدی و قطران تبریزی - دگران پارسی را نلیود کردند بویزه در نثر  بویزه این نصرالله منشی  که کلیله را  از عربی به پارسی نگرداند  پارسی را   با کلیله به عربیی گرداند  و مرزبانامه و راحة الصدور و صاف الحضره  نابودش کردند -  حافظ و بیدل و مولوی خاقانی و خیام و عبید زاکانی وعطار و نظامی واینان بسیار بزرگند مگر انکه سخن درباره زبان پارسی است    (میگویند عربی و زبان بیگانه زبان را غنی میکند- پس زبان  اردو ملا غنی است  - یک گاه یک وازه  جدید چون سافاری ساخته میشود و میاید  که درباره چیزی بسیار ویژه  است ان فرق دارد  اما اینکه  مشتی دیوانه در درباری شکست خرده گرد هم بیاییند و  مسابقه بگذارند که کی بیشتر واژه عربی  بلده و میتونه بیاره در فارسی  و هی وازگان  جاهلی  بنی ثعلبه و بنی حنطله  که تنها  یکبار در زبان جاهلی بر زبان پیرزنی رفته  و به گوش فراهیدی و متنبی و بحتری  و حطیه هم  نرسیده   به زود بچپانی در فارسی    تا  کم کم جای واژه پارسی بگیرد  و ان واژه  پارسی با همه پیوندهای دیگرش از یاد برود و نابود کند  و اگر  به هیچ روی نتوانستی واژه پارسی را نابود کنی  و کسی ناگهان و ناگاه را  نگفت مغافسه  -  دستورنامه ادبیبان بنویسی که  ادبیان جای ناگهان بگویند مغافسه -(حالا این را  بیهقی بزرگ که خود دیوانه اش هستم و زبانش خراسانی  پاک است  گفته  بنگر پس از او چه شده ) این  دانش نیست این نابودی است --امروز سنگنوشته داریوش  و انچه ز پهلوی مانده   به زبان کلهر و فیلی و لک و لر و بلوچ  بسیار  نزدیکتر است تا به پارسی دری - ختی به ترکی اذری نیز نزدیکتر است تا پارسی چون انان بسیاری چیزهای پهلوی را دارند  -هی به به و چه چه میکنید که پارسی دری  نیک است  فردوسی دارد  و رودکی و سعدی دارد -    ای کاش سعدی  و فردوسی و اینان را میتوانست دیدن تا من  زبان تلوزیون ایران و نوشته های امروزی را ببرم  بگذارم نزد ان بزرگان بگویم  این را بخوانید  - این چه چیز است ؟ تا بنگرید چه میگویند ..امروز دانش فرهیختگان از زبان پارسی بسیار اندک است   و  بیشینه دانششان درباره زبان عربی  و چیزهای دگرست مگر درباره پارسی بسیار اندک میدانند  راهی به دانشتن ان ندارند  - چون واژگان عربی  انرا نابود کرده -  اینکه نمیتوان برای واژگان وازه  ای گفت  یعنی پارسی نابود شده -  برای ان واژگان  نباید واژه ساخت باید واژه گفت باید  روستاییان و مردم  کوچه بازار  برایشان میگفتی چنین چیز است  بدین چه میگویید و او  پاسخ میداد و یا از گنجیه واژگانی شنیده اش میگفت یا  در همان  دم افریده شده  - زبان  درست و نا بیمار اینگونه  کار کند  نهاینگونه برای یک واژه همه ادیبان و  مردمان کوشش کنند ونتوانند انرا بگویند  و انگاه که ساخته شود هم  کسی انرا نشناسد  - بنگرید به کتابها و مقاله های  ترجمه شده   ایرانیان  عادی  از دانشجو و مترجم و زین دست مردمان  هر واژه که گویید به راحت  برابر  عربی نهاده اند چون نا خود اگاهشان  را  واژگان  عربی   خورده است  ناتوانی انان تنها در زبان پارسی است   این زبان زبان روانی نیست  ما تنها عربی بلغور میکنیم میگویند صدها سال است از زبانمان شده است   نخست انکه اینگونه نیست این وازگان عربی تنها در نوشته ها بوده و گواه انکه هنوز بسیاریش در زبان مردم نیامده و بسیاریش در همین  سی چهل سال امد مردمی که نماز و خدا و پیغمبر و روزه و بانگ  به عربی نگفتند  و تا کنون نگفتند و تازگی در شهرها   به زود رسانه  از میان رفت   چگونه مغافسه و مصدور و ملهوف  و ان واژگان که دهخدا در لغتنامه اورده  و نصرالله منشی در کلیله اورده بگوید ( ارمغان کلیله ودمنه بهرامشاهی چه بود؟ ) دریغ نباشد که کلیله و دمنه رودکی با ان زبان ابدار   را ایرانیان  پاس ندارند و گم شود و این   مانده باشد  -  من عربیم به از پارسیم است   هرگاه میخواهم  کلیله و دمنه بخوانم   به ناچار  سراغ کلیله عربی میروم در ان  عربی دست کم میتوانی چهار تا  واژه   پارسی و پهلوی درست پیدا کرد  و در این  دست  و خامه شکسته   شکست خدای شیرازی  جز سخن ابوجهل چیزی نیست  خدایی باید چنین مردمی را  برای  ناپاسداشتن  کلیله رودکی  و  پاسداشتن  کلیله شکست خدا  محاکمه کردد .  اگر  گم کردن کلیله  رودکی  تنی  پنجاه تازیانه حکم شود برای نگهداری از  کلیله   فتح الله شیرازی    ۱۵۲تازیانه  زد  (ههههه) خدایی چندین بیتی که از کلیله رودکی مانده بخوانید روانیش و زیباییش شگفت است  و این  دنده شکسته شیرازی  فرهیختگان هم نمیتوانند  انرا بخوانند  - سپس میگویند همین زبان ما بوده - (باز خوب واژه بذاذر و کفتار  (  گویه ای  از برادر  و  کفتر = کبوتر )  را اورد  یکم این بذاذر  دلم نرم کرد وگرنه بخونش تشنه هستم  خدا میداند - این زبان  و این واژگان  (همه زبانهای بلوچی و لری و ووووو میگویم هرچه ایرانیست) به اسانی بدست نیامده خون   پاک هزاران زن و کودک و فرزند  بر این خاک ریخته شده  تا همین که میبینید  امروز در واژگان بومیتان و یا نوشته هاست مانده  - سپس این کفتار کلکل زری  گود عربونی جلد بوم  ابوسفیان  و عنترء بن شداد شده  دانه اش را  در غزنه و لاهور و ایران میخورد  و هنگام بخشندگی  نزد حجدر بن  ابی ضبیعه میرود