گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:در اقصای عالم بگشتم بسی به سر بردم ایام با هر کسی

❈۱❈
در اقصای عالم بگشتم بسی به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشه‌ای یافتم ز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم
❈۲❈
چو پاکان شیراز، خاکی نهاد ندیدم که رحمت بر این خاک باد
تولای مردان این پاک بوم برانگیختم خاطر از شام و روم
❈۳❈
دریغ آمدم زآن همه بوستان تهیدست رفتن سوی دوستان
به دل گفتم از مصر قند آورند بر دوستان ارمغانی برند
❈۴❈
مرا گر تهی بود از آن قند دست سخنهای شیرین‌تر از قند هست
نه قندی که مردم به صورت خورند که ارباب معنی به کاغذ برند
❈۵❈
چو این کاخ دولت بپرداختم بر او ده در از تربیت ساختم
یکی باب عدل است و تدبیر و رای نگهبانی خلق و ترس خدای
❈۶❈
دوم باب احسان نهادم اساس که منعم کند فضل حق را سپاس
سوم باب عشق است و مستی و شور نه عشقی که بندند بر خود بزور
❈۷❈
چهارم تواضع، رضا پنجمین ششم ذکر مرد قناعت گزین
به هفتم در از عالم تربیت به هشتم در از شکر بر عافیت
❈۸❈
نهم باب توبه است و راه صواب دهم در مناجات و ختم کتاب
به روز همایون و سال سعید به تاریخ فرخ میان دو عید
❈۹❈
ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج که پر در شد این نامبردار گنج
بمانده‌ست با دامنی گوهرم هنوز از خجالت به زانو برم
❈۱۰❈
که در بحر لؤلؤ صدف نیز هست درخت بلند است در باغ و پست
الا ای خردمند پاکیزه خوی خردمند نشنیده‌ام عیب جوی
❈۱۱❈
قبا گر حریر است و گر پرنیان به ناچار حشوش بود در میان
تو گر پرنیانی نیابی مجوش کرم کار فرما و حشوش بپوش
❈۱۲❈
ننازم به سرمایهٔ فضل خویش به دریوزه آورده‌ام دست پیش
شنیدم که در روز امید و بیم بدان را به نیکان ببخشد کریم
❈۱۳❈
تو نیز ار بدی بینیم در سخن به خلق جهان آفرین کار کن
چو بیتی پسند آیدت از هزار به مردی که دست از تعنت بدار
❈۱۴❈
همانا که در فارس انشای من چو مشک است بی قیمت اندر ختن
چو بانگ دهل هولم از دور بود به غیبت درم عیب مستور بود
❈۱۵❈
گل آورد سعدی سوی بوستان به شوخی و فلفل به هندوستان
چو خرما به شیرینی اندوده پوست چو بازش کنی استخوانی در اوست

فایل صوتی بوستان بخش ۳ - سبب نظم کتاب

تصاویر

کامنت ها

جواد
2015-05-03T04:24:47
عنوان صفحه بجای"در سبب نظم کتاب" به اشتباه نوشته شده "در نیایش خداوند"
محمد رضا نیک زاد
2016-09-16T19:25:26
سلام این حاشیۀ قسمت بالا مربوط به چهل و هفت بیت صفحۀ بعد است.دوستان ببخشندم.
محمد رضا نیک زاد
2016-09-16T19:15:56
سلام به دوســتـان 26 . 6 . 1395صفت های فاعلی مرکّب مرخّم بوستان سعدی« ابوبکر بن سعد بن زنگی» در این بخش از بوستان که 47 بیت دارد،10 مورد «صفت فاعلی مرکّب مرخّم» هست. ساخت این صفت ها معمولاً « واژه + بن مضارع» این« واژه » ممکن است اسم یا صفت یا قید یا ضمیر مشترک یا به ندرت موارد دیگر از تک واژ ها باشد.1 – در بیت 5 دو مورد، جهانبان . دین پرور.2 – در بیت 6 سرفراز(ان).3 – در بیت 13 گردن فراز(ان).4 - در بیت 30 زبان آور(ی).5 - در بیت 35جهان آفرین.6 - در بیت 40 بداندیش.7 - در بیت 42 جهان آفرین.8 - در بیت نامبردار.9 - در بیت 46 نامدار.
محمد رضا نیک زاد
2016-09-16T18:38:17
سلام به دوستان 26 _ 6 _ 1395صفت های فاعلی مرکّب مرخّم بوستان سعدی«در سبب نظم کتاب» در این بخش از بوستان که 30 بیت دارد،چهار مورد «صفت فاعلی مرکّب مرخّم» هست. ساخت این صفت ها معمولاً « واژه + بن مضارع» است.این« واژه » ممکن است اسم یا صفت یا قید یا ضمیر مشترک یا به ندرت موارد دیگر از تکواژ ها باشد.این نوع از صفت در زبان فارسی به فراوانی دیده می شود و قابل جستجو است و می تواند یکی از نشانه های « ترکیبی »بودن زبان فارسی باشد. ترکیبی بودن از نشانه های بارز زبان های «هند و اروپایی» است .بسامد این گونه واژه ها در متون مختلف متفاوت،امّا بسیار است.1 – یک مورد در بیت 13، «قناعت گُزین»2 – مورد دیگر در بیت 17،کلمۀ «نامبردار» به معنای معروف و ارجمند.3 – در بیت 20 واژۀ «عیب جوی»4 – در بیت 25 « جهان آفرین»
حمید سامانی
2016-07-17T07:20:00
خداوند روحت را شاد کند ای سعدی بزرگواشعر مورد نظر با املای صحیح در اقصای گیتی بگشتم بسیبه سر بردم ایام با هر کسیتمتع به هر گوشه‌ای یافتمز هر خرمنی خوشه‌ای یافتمچو پاکان شیراز خاکی نهادندیدم که رحمت بر این خاک بادتولای مردان این پاک بومبرانگیختم خاطر از شام و رومدریغ آمدم زان همه بوستانتهیدست رفتن سوی دوستانبه دل گفتم از مصر قند آورندبر دوستان ارمغانی برندمرا گر تهی بود از آن قند دستسخنهای شیرینتر از قند هستنه قندی که مردم به صورت خورندکه ارباب معنی به کاغذ برندچو این کاخ دولت بپرداختمبر او ده در از تربیت ساختمیکی باب عدل است و تدبیر و راینگهبانی خلق و ترس خدایدوم باب احسان نهادم اساسکه منعم کند فضل حق را سپاسسوم باب عشق است و مستی و شورنه عشقی که بندند بر خود به زورچهارم تواضع رضا پنجمینششم ذکر مرد قناعت گزینبه هفتم در از عالم تربیتبه هشتم در از شکر بر عافیتنهم باب توبه است و راه صوابدهم در مناجات و ختم کتاببه روز همایون و سال سعیدبه تاریخ فرخ میان دو عیدز ششصد فزون بود پنجاه و پنجکه پر در شد این نامبردار گنجبماند‌ست با دامنی گوهرمهنوز از خجالت سر اندر برمکه در بحر لؤلؤ صدف نیز هستدرخت بلندست در باغ و پستالا ای هنرمند پاکیزه خویهنرمند نشنیده‌ام عیب جویقبا گر حریرست و گر پرنیانبه ناچار حشوش بود در میانتو گر پرنیانی نیابی مجوشکرم کار فرمای و حشوم بپوشننازم به سرمایهٔ فضل خویشبه دریوزه آورده‌ام دست پیششنیدم که در روز امید و بیمبدان را به نیکان ببخشد کریمتو نیز ار بدی بینیم در سخنبه خلق جهان آفرین کار کنچو بیتی پسند آیدت از هزاربه مردی که دست از تعنت بدارهمانا که در پارس انشای منچو مشک است کم قیمت اندر ختنچو بانگ دهل هولم از دور بودبه غیبت درم عیب مستور بودگل آورد سعدی سوی بوستانبه شوخی و فلفل به هندوستانچو خرما به شیرینی اندوده پوستچو بازش کنی استخوانی در اوست
روفیا
2016-01-25T12:21:39
شنیدم که در روز امید و بیمبدان را به نیکان ببخشد کریم؟!؟!؟!شگفتا!!!شما فقط تصور کنید اجرای این قاعده را در یک جامعه انسانی حقیقی،اگر چنین قاعده ای حاکم باشد دیگر که به خود زحمت نیک بودن می دهد؟؟این شاید نوعی آنارشیسم است،اگر جهان چنین غیر عادلانه طراحی شده باشد دیگر چرا این همه جان بکنیم؟کدام قاعده بر این بی قاعدگی می چربد؟ چه چیز ارزش و چه چیز بی ارزش انگاشته می شود؟ نمی دانم چه بگویم... شاید هم جبر پاسخ گوی این معما نیز باشد، چون بر طبق باور جبرگرایانه من همه انسان ها در نهایت بی گناه هستند، ما دو گروه آدم بد و خوب نداریم، ما دو گروه آدم نادان و دانا داریم، نادان هم که عذرش نادانی است، نمی داند، گناهش چیست؟! و اما باقی می ماند که پس اصلا چرا باید نیک بود؟ شاید پاسخ آن در مصالح همین زندگی فعلی ما نهفته است، نه برای روز داوری،شاید ما باید هوشمند تر باشیم و نیک تر تنها برای آسایش خودمان، آدم های پیرامونمان را خرسند نگاه داریم تا خٌود در فضای امن تری زیست کنیم!؟
سعید
2016-01-25T00:41:11
یکی از زیباترین فروتنی ها که در ادبیات پارسی دیده ام این شعر بود. انسانیت فراوانی در ش دیده میشه، یعنی حس آدم بودن به من دست داد. جالب اینجاست
حمید زارعی مرودشت
2016-06-16T13:41:52
الا ای هنرمند پاکیزه خویهنرمند نشنیده‌ام عیب جویقبا گر حریرست و گر پرنیانبناچار حشوش بود در میانتو گر پرنیانی نیابی مجوشکرم کار فرمای و حشوم بپوش.حشو به معنیِ تکه پاره‌های پارچه است که بین پارچه‌ی بیرونی و آستر لباس قرار می‌داده‌اند برای محکم ایستادن لباس. سعدی میگه حتا گران ترینِ لباس‌ها هم درونشون پارچه‌های کم ارزش نهفته، پس اگر در کتابِ من ایرادهایی دیدید، به چشمِ عیب پوش بر آن ها بنگرید و مرا عفو کنید. .و چه قدر بزرگان و هنرمندانِ راستین، فروتن و افتاده هستند. کاش ما از این بزرگان افتادگی را یاد بگیریم و چنین با سواد و هنرِ کم، دچارِ غرور و خودبزرگ بینی نشویم.
اسماء جوان
2019-12-26T20:26:55
با سلام حضور همگی عرض میدارم آیا باید به حقیقت گفتار بزرگانی چون سعدی توجه داشته باشیم یا باید به مواردی که مانع رسیدن به حقایق و معانی این اشعار میگردد دامن بزنیم مثلٱ اگر سعدی شیعه باشد اشعارش معنی خاصی میدهد ولی اگر سنی مذهب باشد معنی دیگری دارد بیش از سی نفر بر این شعر حاشیه نوشته ایم اما شعر همچنین بدون هیچ نظر ومعنا و شرحی باقی مانده وطالبان ذوق وادب بی نصیب مانده ایمافسوس و صد افسوس که در این مورد نمیشود اظهار نظر نمود فقط این را بگویم که هم این اختلافات بین شیعه و سنی کار دشمنان است وگرنه خدا یکی پیامبر یکی کتاب یکی و معاد یکی . بخشنده باشید .
رامین
2018-10-30T11:15:44
چو پاکان شیراز، خاکی نهادندیدم که رحمت بر این خاک باد
روفیا
2018-04-21T09:53:48
سوم باب عشق است و مستی و شورنه عشقی که بندند بر خود به زورشگفتا که قرن ها پیش هم از این عشق های الکی مانند عشق های شاخ! های اینستاگرام بود. عشقی که فریاد می زند که آن را بسته اند بر خود به زور!مولانا نیز الکی و راستین را بربسته و بررسته نام می نهد: بربسته و بررسته غرقند در این رستهتا با همگان باشد از عین ابد خنده***گر بخواهی ور نخواهی با چراغدیده گردد نقش باز و نقش زاغورنه این زاغان دغل افروختندبانگ بازان سپید آموختندبانگ هدهد گر بیاموزد فتیراز هدهد کو و پیغام سبابانگ بر رسته ز بر بسته بدانتاج شاهان را ز تاج هدهدانبررسته مانند اندامی است که خود به فرمان طبیعت روییده است و بربسته مانند اندام های پروتزی است که طی تقلید ناشیانه ای از طبیعت به خود بسته اند. شاید آن هم روزی به تکامل برسد! کسی چه می داند؟
روفیا
2018-04-21T09:59:44
بانگ هدهد گر بیاموزد فتیراز هدهد کو و پیغام صباگویا از به کار بردن عبارت راز هدهد می خواهد بگوید در هر آفریده ای از جهان رازی «چیزی شبیه ژنوم» یا فراتر وجود دارد که قابل تقلید و تکرار نیست و منحصر به آن موجود است. بانگ هدهد کجا و تقلید آن بانگ کجا!
روفیا
2018-04-21T12:49:32
آن شاخ ها خود را شاخ مجازی نیز می خوانند. چه نام درست و به جایی!!
۷
2018-01-25T15:28:28
همانا که در پارس انشای منچو مشک است کم قیمت اندر ختنخیلی احمق بوده کسی که نخستین بار در این بیت دست برده و به جای"بی قیمت" "کم قیمت" را آورده است.همانا که در پارس انشای منچو مشک است بی قیمت اندر ختن
ahad.r
2021-11-28T18:51:03.8646928
همانا که در پارس انشای من چو مُشک است کم‌قیمت اندر خُتن خُتَن، شهری در ترکستان چین که مشک آن شهرت داشته؛ در مصراع دوم بیت، به فراوانی و ارزانی مشک در آنجا اشاره شده‌است و کم‌رونقی شعر فارسی در فارس که منبع ذوق و شعر بوده است. بیت یادآور مَثَلِ عربی است: اَزهَدُالناسِ فِی‌ العالِم جیرانه ( بی‌اعتناترین مردم نسبت به عالِم، همسایگانِ اویند.) مقتبس از بوستان سعدی به تصحیح غلامحسین یوسفی)
Sobhansahra
2022-05-01T05:33:58.9542879
بنده تو بیت بیست و هفتم رندی جذابی از خداوندگار ادب فارسی می‌بینم که از ایشان زیاد غریب نیست. اون هم در استفاده از واژه‌ی «بی‌قیمت». درسته که بیت می‌خواد فروتنی جناب شیخ رو نشون بده ولی یادمون باشه که بی‌قیمت معنای چیزی که اون‌قدر باارزشه که نمی‌شه براش قیمت تعیین کرد، رو هم می‌ده. مثلا وقتی می‌خوان در مورد ارزش یه اثر تاریخی یا باستانی حرف بزنن، می‌گن: فلان چیز قیمت نداره. فلذا همون‌طور که مشک چه در ختن باشه، چه در ری و چه در بلخ ارزشمنده، به همون حالت و در همون مقام، شعری به این روانی و بوستانی به این تر و تازگی چه در فارس، چه در صنعا و چه در قندوز. 
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-06-01T06:36:36.1776936
دوست عزیز فرضا که شما به حقیقت رسیده اید آیا صحیح است که دیگران را احمق بنامید؟ یک لحظه شک کنید که شاید سعدی یا هرکسی که نوشته است «کم قیمت» هدفی داشته است اتفاقا همین «کم قیمت» صحیح است چون اگر می گفت بی قیمت، دو معنا داشت 1- واقعا بنجل و بی ارزش 2- بسیار پر ارزش که از فرط با ارزش بودن قابل قیمت گذاری نیست اما هدف سعدی هیچکدام از اینها نیست سعدی می خواهد بگوید نوشته های من در فارس (شیراز) ارزش دارد ولی این ارزش چندان زیاد نیست چون در فارس، سخنور و نویسنده بسیار است  بیت های بعد موافق همین معناست از جمله: گل آورد سعدی سوی بوستانبه شوخی و فلفل به هندوستان سعدی با خیره چشمی گل به بوستان آورد و فلفل به هندوستان (معادل ضرب المثل زیره به کرمان بردن) زیره در کرمان و فلفل در هندوستان بی قیمت (به دو معنای بالا) نیستند بلکه نسبت به جاهای دیگر کم قیمت هستند مفهوم: سخن سعدی در شیراز به نسبت جاهای دیگر خریدار کمتری دارد چون سخنور در شیراز زیاد است (نوعی تواضع) 
رحیم کریم زاده
2023-06-07T00:46:07.2954857
منظور سعدی در این بیت (شنیدم که در روز امید و بیم    بدان را به نیکان ببخشد کریم ) این است که در مقابل اعمال خوبمان شاید اعمال بدمان را ببخشد‌. نه این که از اعمال انسان های بد بخاطر انسان های خوب آنان را ببخشد. (از شهر اهر)