گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:شنیدم که از نیکمردی فقیر دل آزرده شد پادشاهی کبیر

❈۱❈
شنیدم که از نیکمردی فقیر دل آزرده شد پادشاهی کبیر
مگر بر زبانش حقی رفته بود ز گردن‌کشی بر وی آشفته بود
❈۲❈
به زندان فرستادش از بارگاه که زورآزمای است بازوی جاه
ز یاران کسی گفتش اندر نهفت مصالح نبود این سخن گفت، گفت
❈۳❈
رسانیدن امر حق طاعت است ز زندان نترسم که یک ساعت است
همان دم که در خفیه این راز رفت حکایت به گوش ملک باز رفت
❈۴❈
بخندید کاو ظن بیهوده برد نداند که خواهد در این حبس مرد
غلامی به درویش برد این پیام بگفتا به خسرو بگو ای غلام
❈۵❈
مرا بار غم بر دل ریش نیست که دنیا همین ساعتی بیش نیست
نه گر دستگیری کنی خرمم نه گر سر بری بر دل آید غمم
❈۶❈
تو گر کامرانی به فرمان و گنج دگر کس فرومانده در ضعف و رنج
به دروازهٔ مرگ چون در شویم به یک هفته با هم برابر شویم
❈۷❈
منه دل بر این دولت پنج روز به دود دل خلق، خود را مسوز
نه پیش از تو بیش از تو اندوختند به بیداد کردن جهان سوختند؟
❈۸❈
چنان زی که ذکرت به تحسین کنند چو مردی، نه بر گور نفرین کنند
نباید به رسم بد آیین نهاد که گویند لعنت بر آن، کاین نهاد
❈۹❈
وگر بر سرآید خداوند زور نه زیرش کند عاقبت خاک گور؟
بفرمود دلتنگ روی از جفا که بیرون کنندش زبان از قفا
❈۱۰❈
چنین گفت مرد حقایق شناس کز این هم که گفتی ندارم هراس
من از بی زبانی ندارم غمی که دانم که ناگفته داند همی
❈۱۱❈
اگر بینوایی برم ور ستم گرم عاقبت خیر باشد چه غم؟
عروسی بود نوبت ماتمت گرت نیکروزی بود خاتمت

فایل صوتی بوستان بخش ۳۰ - حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر

تصاویر

کامنت ها

جهن یزداد
2022-12-20T00:23:37.4683891
بدروازه مرگ چون در شویم بیک لحظه با  هم  برابر شویم