گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:شادی به روزگار گدایان کوی دوست بر خاک ره نشسته به امید روی دوست

❈۱❈
شادی به روزگار گدایان کوی دوست بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
❈۲❈
صبرم ز روی دوست میسر نمی‌شود دانی طریق چیست تحمل ز خوی دوست
ناچار هر که دل به غم روی دوست داد کارش به هم برآمده باشد چو موی دوست
❈۳❈
خاطر به باغ می‌رودم روز نوبهار تا با درخت گل بنشینم به بوی دوست
فردا که خاک مرده به حشر آدمی کنند ای باد خاک من مطلب جز به کوی دوست
❈۴❈
سعدی چراغ می‌نکند در شب فراق ترسد که دیده باز کند جز به روی دوست

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۰۶

تصاویر

کامنت ها

کسرا
2015-06-27T22:44:55
ترسد که دیده باز کند جز به روی دوستسعدی ♥♥
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2019-05-21T11:50:10
سلاماین مصرع به همین شکل صحیح است:سعدی چراغ می‌نکند در شب فراقچراغ می نکند یعنی چراغ روشن نمی کند، چراغ تهیه نمی کندتا مبادا در روشنایی متوجه شود که جز به دوست دارد نگاه می کند.در واقع سعدی می خواهد با خیال دوست خوش باشد و نمی خواهد با رویارویی واقعیت این خیال باقی مانده هم از بین برود
جعفر عسکری
2017-07-10T08:23:08
سلامدر بیت "ناچار هر که .." تصویری بسیار زیبا پنهانه که بعدها در سبک هندی به کرات بازآفرینی شده
نوری
2019-02-08T19:58:11
بیت آخر تصحیح گردد: سعدی چراغ می کُشد اندر شب فراق ...
فاطمه زندی
2022-11-05T10:55:02.7325105
غزل ۱۰۶  شادی به روزگار گدایان کوی دوست   بر خاک ره نشسته به امّید روی دوست معنی بیت اول  ۱ _ چه روزگار خوشی دارند ، طالبان معشوق که به امید دیدن روی دوست بر خاک راه نشسته اند . [ گدایان کوی دوست = طالبان و نیازمندان معشوق ] گفتم به گوشه ای بنِشینم ، ولی دلم   ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست معنی بیت دوم  ۲ _ با خود می اندیشم که انزوا اختیار کنم و به گوشه ای روم ، امّا دل از اینکه خاطرم به سوی دوست کشیده می شود ، آرام نمی گیرد . [ خاطر = فکر و اندیشه ، دل / نشستن دل = کنایه از آزام و قرار یافتن دل ] صبرم ز روی دوست میسّر نمی شود   دانی طریق چیست ؟ تحمّل ز خوی دوست معنی بیت سوم  ۳ _ صبر از روی دوست برایم ممکن نیست . می دانی چاره این کار چیست ؟ اینکه تندخویی دوست را تحمّل کنم . ناچار هر که دل به غم روی دوست داد   کارش به هم برآمده باشد چو موی دوست معنی بیت چهارم  ۴ _ ناگزیر هر کس که غم روی دوست را پذیرفت و بدآن دل داد ، کارش مثل گیسوان دوست پریشان و آشفته می گردد . [ به هم برآمدن کار = آشفته و پریشان شدن کار / دل به چیزی دادن = عاشق و شیفته چیزی شدن ] خاطر به باغ می رودم روز نوبهار   تا با درخت گل بنِشینم به بوی دوست معنی بیت پنجم ۵ _ در بهاران ذهنم به سوی باغ کشیده می شود تا در آنجا به آرزوی نشستن با دوست با درخت گُل همنشین گردم . _ بهار = شکوفه های تازه و نورُسته ، گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) . فردا که خاک مرده به حَشر ، آدمی کنند  ای باد ، خاک من مَطَلب جز به کوی دوست معنی بیت ششم ای باد ، فردا که در روز قیامت اجزای خاک مردگان را گِرد می کنند تا از آن آدمی به وجود آورند ، خاک مرا فقط از سر کوی دوست بخواه . ( خاک من فقط در کوی دوست یافت می شود . ) [ حشر = روز قیامت و رستاخیز / کردن = آفریدن ] سعدی چراغ می نکُند در شب فراق   ترسد که دیده باز کند جز به روی دوست معنی بیت هفتم  ۷ _ سعدی در شب هایی که در فراق به سر می برد ، چراغ روشن نمی کند ، زیرا بیم آن دارد که در پرتو روشنایی چراغ ، چشمش به چهرۀ کسی جز دوست بیفتد . [ چراغ می نکُند = چراغ را روشن نمی کند ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید ..